امروز رفتیم اتاق غمل و کلا من سر یه عمل بیشتر نبودم که اونم تا ساعت 3 طول کشید یه کانسر سیگموئید بود که ماشالله به زمین و زمان چسبیده بود و تا زه می خواستن متاستازکتومی کبد هم بکنن که اوضاع رو که دیدن بی خیال شدن . بعدش من کشیک امروز اورژانس هم بودم اجازه گرفتم رفتم مشاوره جواب دادن که همراهای مریض جلوی در گیرم انداختن خلاصه با زبون بی ربونی گفتم جه اتفاقی افتاده
دکتر جان ،کاش تو دوران تحصیلمون واسمون کلاس طرز خبر دادن به همراهان رو می ذاشتن!
من همیشه اینجور مواقع ، مخصوصا خبرای بد ، جیم میزنم؛ یکی دیگه رو شیر می کنم که خبر بده !