روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

اولین روز بخش اطفال

اول از همه تشکر میکنم از همه دوستانی که منو مورد لطف خودشون قرار دادند و روز پزشک رو تبریک گفتن. خوب حالا بریم سراغ اتفاقات امروز ...
واسه این که هر جور حساب کردم با خودم دیدم خیلی تو راه می مونم ساعت یه ربع به ۶ بیدار شدم و اومدم بیمارستان جدید. خیلی کوچولو و نقلیه اولش تو ذوقم خورد. بعدش رفتم پاویون که بچه های کشیک قبلی رو پیدا کنم و ازشون راهنمایی بگیرم دیدم جا تره و رزیدنتی در کار نیست فلوی محترم هم که مرخصی، لذا رفتیم بخش و اونجا حودمونو معرفی کردیم و بعدشم رفتیم اتاق عمل و یه استاد مسن و دوست داشتنی رو دیدیم که اسمشو میخوام بزارم "پدر ژپتو" . نمی دونم چرا ولی احساس کردم خیلی مهربون و دلسوزه . خلاصه رفتیم با استاد بخش رو هم دیدیم و بعدش فهمیدیم دو تا عمل هم دارن . اولیش که یه هرنی دو طرفه بود( فتق ) که یه سمتش رو اول استاد رفت و بعدش هم اون سمتش رو من رفتم . بعد از اون استاد دیگه اومد که شنیدم عملای خیلی خفن میکنه و با یه لباس اتاق عمل خیلی خشکل made in اون ور آب اومده بود اتاق عمل که می خوام اسمشو بزارم استاد " خفن " . با این استاد هم یه عمل جراحی انگشت اضافه داشتیم . که عمل کوچولویی حساب میشد و خیلی کار نداشت. بعدش یه نی نی رو آوردن که براش رگ بگیریم و نکته باحال این بود که کاتتر 22 تو کل بیمارستان پیدا نشد و لذا عمل هم موفقیتی نداشت چون ما کاتتر بزرگتر داشتیم که تو رگ بچه نمیرفت. خلاصه با همت خبره های اتاق عمل عجالتاً رگی براش گرفتن. بعدش گفتن مشاوره داریم رفتم اورژانس یه بچه 7 ساله بود با دل درد. معاینش کردم دیدم آپاندیسه به پدر ژپتو زنگ زدم گفتم . گفت بفرستش سونو گرافی که سونو هم تایید کرد و اومد اتاق عمل و پدر ژپتو  وایساد جلوی من کمک و من عملش کردم . اولین بار بود که آپاندیس بچه عمل می کردم و خیلی هم برام سخت نبود. البته خداییش خیلی خوش دست بود و خیلی هم آپاندیس هرکولی داشت جوری که استاد خودشم تعجب کرد و گفت دوربین منو بیارین و ازش عکس گرفت. بعدشم یع دو تا مشاوره کوچولو و اومدیم کلید پاویون رو گرفتیم و در حال حاضر ذوق رده هستیم که در اتاقمون کامپیوتر و اینترنت های سرعت هم داریم و اینجا بیمارستان است صدای کیبورد ما را از اتاق رزیدنت جراحی می شنوین

نظرات 12 + ارسال نظر
پزشک طرحی چهارشنبه 1 شهریور 1391 ساعت 20:28 http://pezeshketarhi.blogfa.com

هورااا
آدمای جدید ... چه حس خوبی...
جراحی اطفال بخش خوبیه... اتنداشم بزنم به تخته ُ گوش شیطون کر.... اکثرا خوبن
من پایان نامم با جراحی اطفال بود . خیلی تو اتاق عمل بهم خوش میگذشت...

ستاره2 چهارشنبه 1 شهریور 1391 ساعت 20:30

روزتون مجددا مبارک
ورودتون به سرزمین لی لی پوت ها هم مبارک > دستانتان شفا بخش و اینترنت پاویونتون سریع السیر باد

با چشم‌های باز چهارشنبه 1 شهریور 1391 ساعت 20:48

دکتر ما هم امروز صبح که از خواب پا شدیم پشت چشممون اندازه یه تغار بالا اومده. بعد از ظهر رفتیم چشم پزشکی. آقای دکتر هم حسابی جدی.برگشتیم گفتیم سلام. خسته نباشید. روزتون مبارک. ولی من نمی‌دونم چرا خنده‌ش گرفت. یعنی نخندید‌آ! انقد جدی بود سرشو انداخت پایین و با وجود این که معلوم بود خنده‌ش گرفته سعی کرد به روی خودش نیاره. خلاصه این که از وقتی دکتر ما رو دیده‌ها همین‌جوری بدون مصرف دارو چشمون خوب شده.

آقا روزت مبارک دکتر. ما همه‌ی دکترهای مهربون و باوجدان رو دوست داریم. ایشاللا همیشه سلامت و شاد باشید و مصاحبت کوچولوها هم، هم برای شما مثمر ثمر باشه هم برای اونا. :)

(الان این روزمرگی یک مخاطب خوشحال بود.)


چشت ، چش خورده

سانتاماریا چهارشنبه 1 شهریور 1391 ساعت 20:56 http://paeeze1363.blogfa.com

شکرخدا انگار خوب شروع شده دکترجان.
کار با بچه ها واقعا لذت بخشه.البته جراحی رو نمیدونما.
منظورم بازی و سرگرمی و این حرفاست.

اونور منتظر عکسهای جذاب این بخش هستیم

khanoom dr چهارشنبه 1 شهریور 1391 ساعت 21:59

به نظر من که بخش اطفال اعصاب خورد کنه . من تحمل دیدن بچه های مریض رو ندارم

ژاویز چهارشنبه 1 شهریور 1391 ساعت 22:36

دکتر عکس لطفا"
لایک به سانتاماریا جان

وسایل عکاسی موجود نمی باشد

مولود پنج‌شنبه 2 شهریور 1391 ساعت 01:26 http://epizod3.mihanblog.com

خداروشکر راضی بودید

آذین پنج‌شنبه 2 شهریور 1391 ساعت 01:29 http://www.missalef.blogfa.com

بخش نو مبارک رزیدنت.
ینی حاضرم بزنم یه مرد گنده رو با اره برقی تیکه تیکه کنم ولی شکم یه بچه رو پاره نکنم.خیلی سخته...

+از دیروز هی راه میرم تو خونه اعلام میکنم آی ملت روز پزشکه،منم قراره پزشک شم.بابا کادویی،تبریکی،بوسی،ماچی،اصلا فحشی بدید دلم خوش شه.
فقط شنیدم که: بیشین بینیم بابا جوجه!

جرم شناس پنج‌شنبه 2 شهریور 1391 ساعت 02:20

بهش بگین روزش مبارک...دیراومدم روم نمیشه خودم بگم

هانیه پنج‌شنبه 2 شهریور 1391 ساعت 19:27

سلام اقای دکتر
ورود تون به بیمارستان جدید رو تبریک میگم
دکتر از بیمارستان قبلی دیگه بای بای کردین برای همیشه.
راستش خوشحال بودم که اسم بیمارستان قبلیتونو میدونم میخواستم اگه یه روز که اومدم تهران .بیام پیش شما برای عرض ادب متاسفانه اونم نشد

بیتا جمعه 3 شهریور 1391 ساعت 03:32

خسته نباشین ..به نظر میرسه فعلا تنها نکته مثبت فقط اینترنت توی اتاق هست ...امیدوارم بعد از این سه روز کشیک روزهای بهتری در انتظارتون باشه .
دکتر من اون مطلب جدید... غریب رو که خوندم یادم اومداینجا بچه 7سالش بود ..یا شاید اون قسمت دیگه ای ازخاطراتتون هست ؟احتمالاالان میگین چه فرقی داره 7یا 9..دست خودم نیست موقع خوندن ،این 7لاتین همش تو ذهنم بود..!

با سپاس از ریز بینی شما 7 درسته ..پیریه و آزایمرو ..اونم درستش میکنم
سپااااس

Sokute Sepid یکشنبه 5 شهریور 1391 ساعت 16:26 http://RainyLady1.blogfa.com

Yani ma berim khodemuno bkoshim! Ma ta akhare sale 2 otagh nadarim.hata tu keshik. Bad shoma interneto ina? Ey khodaaaaa

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.