روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

دیوونه نشم خوبه

24 ساعت قبل بسیار مزخرف بود کشیک بیمارستان اطفال بودم . کل وقتم شده بود مشاوره های الکی جواب دادن. یه مشاوره گذاشتن دوستان رزیدنت اطفال اونم اورژانس از نظر کشیدن بخیه. من موندم چطوره تو کل بیمارستانای این مملکت استاژر میاد بیمارستان بخیه زدن رو بهش یاد میدن. اینترن که میشن واسه امتحان بخش جراحی ازشون انواع و اقسام بخیه زدن رو امتحان میگیرن بعد طرف رزیدنت شده میگه" من بلد نیستم بخیه بکشم" مشاوره جراحی بزارین. پروردگارا ما را از دست این جماعت نجات بده...پرستار بخش زنگ زده مشاوره جراحی دارین اورژانسی ساعت 1 صبح میگم از چه نظره؟ میگه نمیدونم هنوز ننوشتنش. میگم یعنی چی؟ این دیگه چه مدل اطلاع دادنه. میگه اصلا بزارین خود رزیدنتش رو صدا کنم با خودش حرف بزنین. خانم دکتر اومده گوشی رو گرفته. شروع کرده مریض 6 ماه پیش استاد شما عملش کرده. الان اومده با تهوع استفراغ شکمش نرمه کار میکنه آزمایشاتش نرماله سونوگرافیش نرماله عکس شکمش نرماله... وخلاصه هر چی به ذهن من و اون میرسید در مورد تشخیص مرتبط با جراحی نرمال بود. میگم خوب این برای چی مشاوره جراحی گذاشتین براش. میگه خوب سال بالامون گفته حالا جراحا هم بیان ببیننش ..میگم خوب آخه با چه تشخیصی..می فرمایند از نظر مسائل جراحی...شما فک کن من از نظر 10000 صفحه جراحی مریض رو ببینم... خلاصه کار رسید به سوپروایزرو داد وبیداد و این چه وضعشه و من از دست اینا دارم دیوونه میشم و ..سوپروایزر محترم هم ضمن آرام سازی اینجانب یکی به نعل زد یکی به میخ. خلاصش این شد که ما رفتیم تو برگه مشاوره مریض نوشتیم که لطفا مشاوره با اندیکاسیون جراحی بزارین. من گناه دارم گیر شماها افتادم. اوندیم بخوابیم ساعت 3 صبح بود هنوز پلک رو هم نزاشته بودیم که دیدیم باز تلفن زنگ خورد ساعت چنده 3و30 صبح . دیدیم رزیدنت محترم اطفال میفرمایند که یه مشاوره اورژانس داریم شکم حاد و سریع بیاین ببینینش و تا ما اومدیم بپرسیم چی به چیه تلفن و قطع کرد. ما هم بدو بدو رفتیم اورژانس میگم که خوب مریضه کجاست . پرستار محترم میگن که کدوم مریض. میگم همین که الان زنگ زدن گفتن شکم حاده و ...یه نگاهی به من کرده میگه . دکتر این که همون موقع که اومد گفت مریضمو میبرم خصوصی رضایت داد رفت. مگه به شما نگفتن...

یعنی من هلاک این هماهنگیشونم. بعد که بهشون میگی مریض اصلا وجود خارجی نداره شما چرا به من زنگ زدی همچین با تعجب نگاه میکنن که یعنی خواب دیدی.توهم داری

نظرات 8 + ارسال نظر
م جمعه 17 شهریور 1391 ساعت 13:49

حتما خیلی بهشون رو دادی.آب نبات عسلی

ماما ی مهربون جمعه 17 شهریور 1391 ساعت 16:58 http://midwife40.blogfa.com

سلام
اخییییییی چقد ستمه اینطوری
اصلا نمیتونم تصور کنم از خوابم بززنم برم مریض ببینم

ELNAZ جمعه 17 شهریور 1391 ساعت 20:38

شما خیلی صبور تر از این حرفا هستین

[ بدون نام ] جمعه 17 شهریور 1391 ساعت 20:56

ﺩﺭ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﺎﺵ ﺩﻛﺘﺮ.ﺁﺭﻭﻭﻭ ﻭ ﻭﻡ ﺑﺎﺵ .ﻫﻤﻪ ﭼﻲ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﻴﺸﻪ .ﺣﺎﻻ ﺑﺨﻮﺍﺏ

[ بدون نام ] جمعه 17 شهریور 1391 ساعت 23:11

امون از دست زنانیها و اطفالیها با اون مشاوره هاشون

دکتر شیما شنبه 18 شهریور 1391 ساعت 09:00

شیفت شب خیلی بد و ستمه

آذین شنبه 18 شهریور 1391 ساعت 14:03 http://www.missalef.blogfa.com

مدیونی اگه دفعه بعد که اینکار رو کردن دهنشون رو سرویس نکنی!

[ بدون نام ] سه‌شنبه 21 شهریور 1391 ساعت 02:36

وای دکتر، خیلی گناه دارید
آخه این هم شد زندگی؟؟!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.