روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

شام مهمون البرز بودیم

وقتی از بیمارستان اومدم بیرون حدودای ساعت 6 بود . 7.30 ممل با خانومش اومدن دنبالم به همراه پاشا و عیالش مهمان ضیافت شام البرز جان بودیم در سعادت آباد به مناسبت قبولی پسرم در امتحان رزیدنتی . بعد از مدت ها کلی گفتیم و خندیدیم . دیگه آخراش کم مونده بود صاحب رستوران کلید رو بهمون بده بگه وقتی رفتین درُ قفل کنین
نظرات 6 + ارسال نظر
اوا سه‌شنبه 4 مهر 1391 ساعت 01:20

این اقا البرز خان به ما که سال بالاشیم یه شیرینی نمی ده همش با جماعت جراحا میچرخه اندیکاسیون کشیک اضافه داره


جاااااااااااان شما ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

جزیره سه‌شنبه 4 مهر 1391 ساعت 09:42

پس همسر شما چی اون کجا بود؟

مهسا سه‌شنبه 4 مهر 1391 ساعت 12:59 http://m

خب کلید و می گرفتید
با پست شماره14 اپم

سارا سه‌شنبه 4 مهر 1391 ساعت 17:12

قبولی پسرت ؟مگه شما اینقدر پیر شدی؟.عروسی نوه تون ما رو هم دعوت کنی بیایم برقصیم.

اوا چهارشنبه 5 مهر 1391 ساعت 01:00

دیگه دیگه

علی پنج‌شنبه 6 مهر 1391 ساعت 16:34

مگه قلبی ها با جراحا هم میپلکند!؟ :دی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.