دیشب یه مریض رو آوردن با شکایت از آسپیراسیون جسم خارجی . انگار پوره سیب زمینی بوده . معاینش کردم همه چیش خوب بود نه دیسترس تنفسی داشت نه گرافی و معاینش مشکل دار بود. گفتیم فعلا تحت نظر بمونه که نیم ساعت بعد زنگ زدن گفتن فلوی گوارش!!!! مریض رو اتفاقی دیده گفته این برونکوسکوپی میخواد. باز رفتیم 3 صبح مریض رو دیدیم همونجوری بود. باز نُت گذاشتیم طوریش نیست . خلاصه درد سرتون ندم سر این مریض یه بساطی درست شد و همراها هم نگران دم به دقیقه هم به من زنگ میزدن . از یه طرف هم مریض آشنای رییس بخش از آب درومد و خلاصه استاد آنکال گفت مشاوره سرویس ریه بدین . اونا هم خیلی شیک اومدن نوشتن" مریض هوشیار است تنفس نرمال است و دیسترس ندارد. به علت شرح حال آسپیراسیون برونکوسکوپی بشود" همین...خلاصه بعد از گذشتن حدود 20 ساعت از ماجرای پریدن پوره سیب زمینی و بدون تغییر در معاینه مریض مریض رو بردیم اتاق عمل، برای برونکوسکوپی. که مجاری هوایی از مال من هم تمیز تر بود. دوباره این وسط همراها شاکی شده بودن. که خود این برونکوسکوپی برای مریض خطرناک بوده و گیر داده بودن به استاد ما دم در اتاق عمل و خلاصه با پا در میونی این جانب ختم به خیر شد. صبح امروز هم باز سرویس محترم رادیولوژی یه مریض رو سونو کردن گفتن مورد intusuception و رزیدنت اطفال هم نوشته بود که دفع خونیه. لاپاراتومی کردیم چیزی رویت نشد. کلا امروز همکاران محترم همه جوره حال دادن.
هر از گاهی که وبلاگ رو در لیست بلاگ های به روز شده میبینم میام و میخونم نوشته ها رو
ولی عمدتا اینقدر حالم بد میشه که ترجیح میدم کامنتی نذارم و برم
شغل سختی دارید و دل شیری می خواد رفتن به این حرفه
سر و کله زدن با خود مریض و بحران ها و تغییراتش یه طرف! همراهان نگرانش یه طرف دیگه
دنیای پزشک و بیمار دنیای جالبیه...
یه دکتر که عمل کردن براش شده عین نفس کشیدن! عادی سازی شده
و بیماری که تنها امیدش گاهی وقتا دکتری هست که میاد بالاسرش...
موفق باشی دکی
کلا امروز همه تو هپروت بودن دیگه
عجب همکاراى جالبى دارین خدا صبرتون بده
معلومه که سانترتون خیلی خوش میگذره!رزیدنتای جراحی ما که بیچاره ها وقت ندارن برن حموم!چه برسه وبلاگ اپ کنن!
اما خوب خداصبرتون بده!من هیچ وقت حاضر نیستم رزیدنت جراحی شم!