تازه از بیمارستان برگشتم و دیشب هم کشیک بودم. اولین کشیکم تو مرکز جدید بود. دو تا مریض بستری کردیم اولیش یه آقایی بود که موقع کار صورتش با شعله سوخته بود و حتی دندوناشم سیاه شده بود. بعدیش یه بچه بود که از قم آورده بودنش و افتاده بود دو دیگ نذری بیچاره جلو و پشت بدنش کاملا سوخته بود با یکی از دستاش. یکی دو نوبت هم تا صبح زنگ زدن بیدارم کردن ولی خیلی چیز خاصی نبود.
دیگه میخواستی چی بشه؟میخواستی نصفه شبی دعوتت کنن هتل 5 ستاره؟
یاد 15 خرداد میفتم، چیزی که تو ذهنم مونده و پاک بشو هم نیست تصویر بچه ایه که دستاش با برق فشار قوی بشدت آسیب دیده بود و به دکتر یاوری میگفت که آیا روزی که اینا رو از شکمم جدا کنین یعنی دیگه خوب شده......اون روز اشک همه تو درمانگاه دراومد.
خدااااا رو شکر من این واحدو ندارم
بچه افتاده بود توو دیگ نذریییییییییییییییییییییییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ واسه مادر پدرش متاسفم واقعا . خدا رحم کنه به این بچه با این خونواده !!!!
فقط 8 روز کارورزی 15 خرداد بودم تا 2 ماه ذهنم درگیر بود! ماشالله شما خیلی دل و جرات داری