روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

اولین گِرَفْت پوستی که زدیم

امروز رفتیم مورنینگ و خبری نبود بعدش فهمیدیم روز 3 شنبه معرفی مریض رفته در درون پاچه ما. خلاصه با گردن کج رفتیم اتاق عمل و 7 تا مریض در انتظار ما بودن. نکته مهمش این بود که ما برای اولین بار پوست کندیم و برای دفعه اول خوب بود. بعدشم پوستا رو مش کردیم و چسبوندیم رو جاهایی که سوخته بود و پوست نداشت.یکی از عمل ها هم کنسل شد و 2 دیگه ما در حال بای بای بودیم 

نظرات 4 + ارسال نظر
اوا دوشنبه 20 آذر 1391 ساعت 00:00

دکتر پوست ادما رو کندن جه حسی داره؟

چه حسی !!!

معمولا با عمل حس نمی گیرم. یه چیز عادیه مثل یه کارمندی که هر روز کارش رو به صورت عادت انجام میده. برای ما هم خون و تیغ یه چیز عادی شده

اوا دوشنبه 20 آذر 1391 ساعت 18:43

دکتر بدی شغل ما همینه که وقایع وحشتناک برای بقیه برای ما کار روزمرست و عادت من از شما بدترم سر کد که میرم فقط دایم ساعتو بی اختیار نگاه می کنم که کی وقتش میشه که ختم بدم گاهی از خودم بدم میاد که هیج احساسی در مورد مرگ ندارم

ღمائــــــدهـღ دوشنبه 20 آذر 1391 ساعت 21:02 http://beliieve.blogfa.com/

وای چه وحشتناک عملیات پوس کنی
البته برا منا کار شما که خیره..
من فکر میکردم دکترا هیچ وقت عادت نمیکنن یعنی ته دلشونم که شده یه حسی نسبت به بیمارشون که مثلا مرده دارن چقدر بده ادم اینقدر بیتفاوت بشه به یه انسان که براش فرقی نکنه به نظر من اگه دکتری به اینچیزا عادت کنه پس دیگه تلاش بیشتراز یه حدی برا بیمارش نمیکنه اخه نمیشه که یا برات مهمه طرف درمان بشه یا نیست اگه باشه که تلاش میکنی شاید طرف بمیره اما حداقل میدونی تلاشتو کردی اه ه ه ه اصلا نمیدونم چطوری منظورمو بگم

دستیار دوشنبه 20 آذر 1391 ساعت 22:43

دکتر یعنی اون چهار تا رو اینقد طول دادی ...؟؟؟؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.