یاعت 3 صبح با صدای زنگ تلفن بیدار شدم. سال یکی مژده داد باز p.u پرفوره داریم. رفتیم اتاق عمل و بازهم یه کار تکراری دیگه. بعدشم رفتم اورژانس رو دیدم و بعدشم یه خواب نصفه نیمه و اومدیم بخش و با جناب سرهنگ راند کردیم . اومدیم اتاق عمل و گفتیم مریضا رو زود بگیریم که شلوغه. یه دفعه راند اساتید شروع شد و بی خودی معطل شدیم. خلاصه نزدیکای 10 رفتیم اتاق عمل و دو تا مریض انسدادی باز کردیم که هر دو تاش بزوار داشتن. دو تا هرنی اینگوینال داشتیم که خیلی داغون داشتیم که اشکم درومد. بعدشم که این خورده ریزا بود که جمعاً 8 تا شدن. بعدشم که جنازمون رو جمع کردیم اومدیم
یادش بخیر اولا همین عملای تکرارای چقدر خوشحالتون میکرد!
خسته نباشی دکتررررر :-)