روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

اولین تراک

یه کانسر آنتر معده داشتیم با استاد برست عمل کردیم. به یاری استاد استپلر گرفتیم و تایم عمل خیلی کوتاه شد و البته امیدواریم که مریض پولشو بعد بهمون بده. بعد از این هم یه خانم با آبسه رو عمل کردیم که متوجه شدیم سوچورهای عمل قبلیش آبسه شده و برای اولین بار و به مدد جناب سرهنگ یه تراک هم گذاشتیم که دستشون درد نکنه مریض رو هم خودشون معرفی کرده بودن و بد هم در نیومد. چون گروه مقابل دو تا تراک پشت سر هم گذاشته بودن که گویا خیلی دردسر ساز شده بود واسه همین استرس داشتم نکنه بد دربیاد که خدا رو شکر بد نشد. بعدشم یه excisional biopsy برست داشتیم که تودش خیلی بزرگ بود و در حد لامکتومی بود و چون مجبور شدن که مریض رو بیهوشی بدن و از یه طرف دیگه هموستازمون هم خوب نبود . سوچورهایی زدیم که خیلی مسائل زیبایی رو رعایت نمی کرد و عمل اعصاب خوردکنی بود

درمانگاه شلوغ

کشیکیم. صبح که رفتیم درمانگاه و انقدر شلوغ بود که هر کی دلش می خواست میومد هر کی می خواست میرفت اصلا نظارتی نبود. تو این هاگیرواگیر یه خانومی بابای 90 سالش رو آورده بود تهش می گفت که من نمی تونم ازش نگهداری کنم شما بستریش کنین. در این حین هلی کوپتر امداد هم اومد و یه آقای 70 ساله رو آورده که تصادف کرده بود و قبلش هم دو نوبت CPR شده بود و توی اورژانس هم یه نوبت CPR شد و دیگه برنگشت. برگشتم درمانگاه و بقیه مریضا رو دیدیم و تو این وسطا یه شیرپاک خورده ای هم سوالای امتحان ارتقا ما رو اشتباهی به جای مدارک خودش برده بود. که سپردیم به دوستان اگه احیانا کسی برش گردوند به ما یه خبری بدن هرچند تجربه من میکه که چیزی که گم شد تو درمانگاه دیگه برنمی گرده. بعدشم که رفتیم پیش استاد برست. تا الانم که مریض عملی نداریم جز یه همرویید ترومبوزه. تا ببینیم تا صبح چی میشه

لیله الارتقاء

به لحظات ملکوتی لیله الارتقاء نزدیک میشیم و باشد که رستگار شویم و ما را از دعای خیر خود محروم نکنید و امروز هم که به همت جناب سرهنگ نرفتیم بخش و کماکان در حال خوندنیم و امصب که تموم نمیشه و ...امیدوارم حالمون فردا همین ساعت خوش تر باشه 

روز بد بیاری برای ما

امروز روز کیسه صفراهای داغون بود. اولی رو که با دوربین لاپاروسکوپ دیدیم و خمون اول هم قرار شد که بازش کنیم پر از چسبندگی بود و چند تا سنگ درشت داشت که یکیش اندازه یه گردو میشد. تا الان سنگ به این بزرگی ندیده بودم. د.میش هم که یه خانم خیلی چاق بود که با زحمت براش پورت گداشتیم و با چه مصیبتی این کیسه صفراش درومد بماند. هموستازشم  دلچسب نبود. کیسه صفرا کع درومد پر از سنگای ریز بود. بعدشم که یه بیوپسی برست داشتیم و بعدشم یه دبرید که بعد از مدت ها ما دستمون باز به cv line گذاری خورد. فردا هم باید بشینیم درس بخونیم. 

این استاژرها

کشیک دیروز که فوق العاده بود و خدا رو شکر کسی به کار ما کار نداشت فقط یه معاینه زیر بی هوشی داشتیم که یه خانوم با سرطان خون بود و درد ناحیه پری آنال داشت. امروزم که رفتیم بخش یکی از دوستان استاژر در حین معرفی مریض جو گیر شدن فرمودن که " یه خانومی هستن با درد شکم که البته تو معاینش من یه چیزی پیدا کردم که مطمئنم شما ندیدین..." اینم از داشنجوهامون. خدایا این حال خوش رو از ما نگیر. بعدش رفتیم اتاق عمل که باز هم همون قصه همیشگی مریض کنسل کردن بی هوشیا بود و مریض هم رفت شکایت کرد و مدیر فنی زنگ زد و خلاصه مریض عمل شد توده تیرویید بود . بعدشم که یه کیسه صفرا داشتیم البته به روش باز و بعدشم که یه آپاندیسیت داشتیم . سر بر بالش نگذاشته دیدیم یه سری مشاوره ها رو دارن به ما خبر میدن که اصلا روحمون هم خبر نداره البته 2 تاش زخم بستر بود و یکیش هم یه آبسه کبد که ما تو اورژانس 3 هفته قبل دیده بودیمش و مریض 80 ساله و در حال حاضر هم تنفس مصنوعی میگیره

امروز عمل نداشتیم

امروز که اتاق عمل نداشتیم. با استاد لاپاروسکوپی یه راند انجام دادیم و بعدش رفتیم کتابخانه که یوم الله ارتقا نزدیکه 

گر دست فتاده ای بگیری، مردی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

اولین کیسه صفرای آقا

کشیک دیشب ما خلاصه شد به دو تا آپاندیسیت که ائلی رو دادیم به سال یکی دومی که خیلی چاق و بد قلق بود رو خودم تموم کردم دو تا مریض عملی هم داشتیم که اولیش یه پسر جوون 22 ساله افغانی بود که با درد شکم اومده بود و افت هموگلوبین هم داشت یه خانم با کانسر متاستاتیک از مثانه هم داشتیم که به عمل امروز رسیدن پسر جوون خیلی اوضاش داغون بود اصلا نمیشد داخل شکمش رفت از بس چسبندگی داشت و seeding تو همه روده هاش میشد دید استاد لاپاروسکوپی هم اومد و گفت دست بهش نزنین. پدرش روحانی بود. مادرش و برادرش هم بودن براشون توضیح دادم. خیلی حالشون بد شد مخصوصا مادرش. اون خانومه هم عمل کردیم و براش یه diversion داخلی گذاشتیم یعنی آناستوموز دیستال ایلئوم به کولون عرضی. تودش تو ایلئوسکالش بود. یه هموروئید یه معاینه زیر بیهوشی یه سینوس پیلونیدال هم داشتیم. و از همه مهمتر یه کیسه صفرا لاپاروسکوپی اونم آقا اونم ادماتو و ملتهب که بعد اینکه کلیپس زدنم تموم شد دیگه وسطاش قابل جدا کردن نبود دم و دستگامونم که آخرش بود دم به دقیقه یا دود همه شکم رو می گرفت یا دوربین کثیف میشد. خلاصه دست به دامن جناب سرهنگ شدم و کارو تموم کرد بعدش دیگه به چه جون کندنی اون هیولا رو آوردیم بیرون بماند. به قول استاد لاپاروسکوپی کیسه صفرای مردا نامرده