روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

اتفاقات شهر جدید2

چهارشنبه 3 مهر
صبح رو با یه آپاندیسیت شروع کردیم. خانمی بود بسیار چاق و پدرمون درومد تا عملش تموم شد. بعد هم دوباره تزانزیت بین دو بیمارستان رو داشتیم. بعدش عصر باز دو تا خانم چاق دیگه با آپاندیسیت اومد که باز برای هر کدومشون اشکمون درومد تا عمل شدن. اسکراب می گفت« اینجا فوق تخصص آپاندیسیت مشکل میگیری دکتر. اینجا همه زناشون چاقن » خلاصه داشتیم از کت و کول  میافتادیم که گفتن باز اورژانس مریض داریم. رفتم باز یه خانم چاق دیگه اومده بود با علائم آپاندیسیت که خدا رو شکر رضایت شخصی داد رفت. یه سرباز لاغر مردنی هم اومده بود با علائم آپاندیسیت که انقدر ذوق کردم همون موقع که ساعت 12 شب باشه بردمش اتاق عمل. به قول خودمون پوست تا پوستش 10 دقیقه نشد. از بس که خوش آناتومی بود. خداییش داشتم عقده ای می شدم. در آخر هم اصل داستان اومد. یه دختر بچه 3 ساله با انسداد کامل گوارشی. بستریش کردم و برای عمل آمادش کردم. که ندا دادن بهتره بره مرکز استان حالا چرا . چون اگه به آی سی یو نیاز باشه نداریم و یک سری کمبود امکانات دیگه. زنگ زدم به مرکز استان و لا پزشک بیمارستان ریفرالشون صحبت کردم که خیلی شیک گفت پذیرش نمی دیم. گفتم خوب ببرینش اتاق عمل. که باز ندا اومد والدینش می خوان خودشون مریضشون رو ببرن بیمارستان مرکز استان. خلاصه رضایت شخصی دادم و مریضشون رو بردن

پنج شنبه 4 مهر
یه مریض رو پریروز دیده بودم با درد شدید پری آنال و احساس سوزس موقع دفع که اصلا اجازه معاینه هم نمی داد و تب هم نداشت و خلاصه با تشخیص فیشر حاد گفتم که درمان های معمول رو بگیره و بعداً بیاد دوباره امروز اومد با گریه و زاری که من تحمل ندارم و ...منو عمل کنین. من هم گفتم بهش که می برمت اتاق عمل زیر بی هوشی معاینت می کنم. خلاصه رفتیم اتاق عمل و تا یه TR کردیم یه چیزی مثل سوزن رفت تو دستم. بت خودم گفتم نکنه این قبلا عمل شده و چیزی نمی گه اینم سوچوری چیزی باشه. چون اسپاینال بود بازم ازش پرسیدم ولی گفت عمل نشده. خلاصه اسپکولوم رو گذاشتیم و در کمال ناباوری دیدم یه استخون جناغ مرغ دو سه سانتی کانال فرو رفته تو مخاط. هاج و واج درش آوردم و با بقیه همکاران اتاق عمل نگاش می کردیم که بابا تو دیگه کی هستی بعد چه شانسی داشتی که تو این همه راه جایی رو پرفوره نکرده. شب هم یه کوچولوی 11 ساله اومد با درد هایپوگاستر و RLQ رفتیم اتاق عمل و یه آپاندیسیتی داشت که نوکش هم پرفوره بود.


جمعه 5 مهر
روز آف بنده بود و از صبح رفتیم دنبال گردش در شهر و یه دریاچه ای که نزدیک شهر بود و از تفرجگاه های شهر به حساب میومد رو انتخاب کردیم و سری به اونجا زدیم. خیلی جای قشنگی بود و یه ماهی کبابی هم زدیم که قیمتش با رستورانای نارنجستان و نایب برابری می کرد


شنبه 6 مهر
اول صبح با یه آپاندیسیت شروع شد یه آقای بسیار رشید و چاق که به نظر عراقی هم بودند و دوستان بی هوشیهم طبق معمول زحمت کشیدن و مریض رو اسپاینال کردن و مریض هم دم به دقیقه دست و پاشو تکون میداد و دردسرتون ندم با یه بدبختی زائدالوصفی این عمل تموم شد. از جراح دیگه ای که اونجا کار می کرد پرسیدم چرا این سیستم بی هوشی اینجا اینجوریه گفت دکتر باید بسازیم با اینا و گفت که من اینجا کوله سیستکتومی و حتی دو سه نوبت کانسر معده رو با اسپاینال عمل کردم که ما کم مونده بود یه شاخ رو سرمون نصب بشه. بعدش توضیح دادن که اقلامی مثل CV line اینجا ناشناختس. عصر هم که یه بچه رو آورده بودن 6 ساله که صاف صاف واسه خودش داشت راه می رفت با درد شکم اومده بود و مشکوک به آپاندیسیت. معاینش خیلی به دلم نچسبید و البته شکمش رو گارد می کرد ولی می گفت درد ندارم. لکوسیتوز هم داشت و برای اطمینان فرستادم سونو که اونم جمله معروف " تشخیص با یافته های بالینی ست " رو برامون نوشت. خلاصه بردیم اتاق عمل و آپاندیسیت درست و حسابی هم درومد و نتیجه گرفتیم که بچه ای که از اتاق عمل می ترسه معاینش خیلی کتابی نیست.

نظرات 7 + ارسال نظر
Birsan یکشنبه 7 مهر 1392 ساعت 21:09

موفق باشی دکتر.

نوشین دوشنبه 8 مهر 1392 ساعت 03:35

سلام.راستی یه نکته جالب اینه که من خیلی از اصطلاحاتو نمیدونم یادداشت میکنم وسرج میکنم میپرسم و... خاطراتت به من خیلی کمک میکنه قشنگ معلومه با انگیزه ای.

سینا دوشنبه 8 مهر 1392 ساعت 17:12

دکتر یه سوال برام ایجاد شد
شما عملهای خیلی سخت و گاها بسیار پیشرفته ای انجام دادین مثل ویپل و فوندوپلیکیشن، تیروئیدکتومی و... و برش کلاسیک مک برنی خیلی براتون ساده ست
آیا واقعا جراح در یک چنین مناطقی فقط چنین عملهایی میکنه و از سایر عملها به دلایلی مثل نبود ای سی یو به دور میمونه؟خوب اینجوری که دستتون کند میشه
ممنون میشم جواب بدین!

sina دوشنبه 8 مهر 1392 ساعت 17:53

خسته نباشین
چرا مرض 5 شنبه رو اسپاینال کردین؟!!

دریا سه‌شنبه 9 مهر 1392 ساعت 13:19

دکتر خیلی تخصصی حرف میزنی خوب بعضی ها به مطالب پزشکی علاقه دارن دوست دارن بخونن ولی متوجه نمیشن
نمیگم زیر دیپلم ولی در حد لیسانس حرف بزن

آیلین چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 09:28

دکتر تا حالا به این فکر کردی که داستانهایی بنویسی که مضمون پزشکی داشته باشن؟؟
خیلی خوب تعریف میکنی

حوا جمعه 17 آبان 1392 ساعت 17:54

این همه مسیر و طی کرده بود استخوونه!! اون یکم رو هم ادامه میداد دیگه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.