ازدیروز یه سرما خوردم توپ. یه طرف صورتم نشتی داره یعنی آب از چشم و دماغ سرازیره بد فرم یعنی یه جورایی چپ شده صورتم
خلاصه امروز با حال زار رفته بودم یکی از بخشایی که مریض توشون خوابونده بودیم حالا کدوم مریض همون مریض معتاده که گفتم خیلی بوی بد میداد و همه شاکی بودن اگه نخوندین برین اینجا...خلاصه رفتیم مریض رو دیدیم و با همه اهل حرم نوکرم چاکرم( چون می دونستم به خونم تشنن آخه بخش خودمون جا نداشت مجبور شدیم تو این بخش بخوابونیمش)دم در خروج یه دفعه سر پرستار بخش ما رو صدا زد
سرپرستار: دکتر احمدی
من:بله!!
سرپرستار:باهاتون یه کار کوچیک داشتم .وقت دارین؟
من:خواهش میکنم در خدمتم.امرتون رو بفرمایین
سرپرستار:میشه بریم اتاق من ؟
من:حتماً(تو دلم گفتم الان میگه این مریض پدر مارو درآورده و بقیه مریضا شاکین و خلاصه خودمو آماده کردم که سرم رو بندازم پایین و هی حرفاشو تأیید کنم)
رفتیم داخل اتاق و یه پاکت خیلی خوشکل روبان زده به ما داد و گفت
_آقای دکتر رییس بخش چند وقت پیش به من گفتن رزیدنت هایی که ازشون راضی هستین از نظر ویزیت مریض و برخوردشون با پرسنل و بیماران رو بهشون معرفی کنیم منم شما رو معرفی کردم..ناقابله
یه کارت هدیه دارم به مبلغ 30،000 تومن
به به چه روز خوبی.نمی دونم به چند نفر این کارت رو میدن ولی واقعاً دمشون گرم
جو گیر شدم امشب بروبچ جراحی رو مهمون کردم به شام.دیشب هم مهمون دکتر ( ع ) بودیم
مبارکه دکتر. پس خیلی دکتر خوبی هستی که بهت جایزه دادن :)
من که تازه با وب لاگت آشنا شدم. ولی هر پستی رو می خونم نمی تونم پست بعدی رو بی خیال بشم. از قلم دلنشینت و سوژه هایی که عنوان می کنی مشخصه انسان یونیکی هستی. موفق باشی. راستی این نوشته ها رو یه کتابچش کن. برای خیلی ها جالب خواهد بود.