امروز ازون روز های دلچسببود ازون روز ها که آدم از خیلی با خدش حال می کنه و دوس داره دستشو بزنه رو شونه خودش بگه بابا تو دیگه کی هستی و ازین حرفا و اما دلیلش هم این بود که یه کیسه صفرای لاپاروسکوپی داشتیم که اولش که دوربین رو بردیم تو شکم ماشالله انقدر چسبندگی داشت که خودمم مطمئن نبودم میشه اینو ادامه داد خلاصه با گاید جناب سرهنگ و صبر و حوصله بسیار شیک و مجلسی آزاد شد و چون به سال یکی هم قول داده بودیم بعد از کسب اجازت از استاد یه تیکه آزاد کردن کیسه صفرا از کبد رو هم به سال یک دادیم و بعدشم که یه هرنی اپی گاستر داشتیم که نزدیک بود حق سال یک رو بخوریم که یه دفعه مثل جن ظاهر شد و حقش رو گرفت و بعدشم که یه انکوپلاستی داشتیم و اینم حال داد چون با گاماپروب یه لنف نود رو کشیدیم بیرون که اصل جنس بود. بعدشم که یه دبریدمان زخم داشتیم (همون خانم که کیسه صفراش رو عمل کردیم و آمبولی ریه کرده بود).
خوش یه حالتون ایشالا همیشه دلچسب باشه...
درود.از جراحی بخاطر هیجانش خوشم میاد.پیرپز باشی دکتر
اعتراف میکنم اولین وبلاگی بود که نویسنده اش جراح بود
موفق باشید همیشه
سلام خاطراتتون جالب بود برام برای من که هیجان داشت راستی چرا از جزئیات زیاد استفاده نمیکنید البته من که سر در نمیارم شاید گفته باشه موفق باشید
سلام
میشه یه خورده درموردرشته تون بیشترتوضیح بدید.واینکه ایا این رشته برای خانم ها خوبه یانه؟درموردسختی های این رشته هم یه خورده توضیح بدید؟