روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

کلی خاطره

این چند روز گذشته پدری از من درومد اون سرش ناپیدا اصلا یادم نیست چه بلاهایی سرم اومده سعی می کنم مهمشاش رو بنویسم. از روز شنبه شروع می کنم که کشیک بودیم و ساعت 10 شب سه تا مریض داشتیم برای عمل اولیش یه هرنی اینکارسره بود و جالب این بود برای عمل کیسه صفرا اومده بود درمانگاه. چون قبلاً عمل شده بود پدری از ما درومد تا این چسبندگی ها رو آزاد کردیم که باز اون سرش ناپیدا. بعدش یه هرنی دیگه داشتیم که متاسفانه مشکل قلبی هم داشتن و EF15% داشتن که داستانی داشتیم با این دوستان بی هوشی البته اونا هم حق داشتن تخت آی سی یو نداشتیم و به قول رزیدنت ارشد بی هوشی که برگشت گفت با بی هوش کردنش انگار دارم تیر خالی می کنم تو سرش. ازون ور هم می خواستن ببرنش خصوصی. خلاصه همراها همه آژیته نه رضایت به عمل میدادن نه مریضشون رو می بردن خلاصه خودم زنگ زدم به اتند بی هوشی آنکال و شرایط رو براش گفتم و خلاصه راضی شدن با رضایت سفت و سخت گرفتن از همراهای مریض خوابوندنش و خلاصه ختم به خیر شد و هراهاش دیگه داشتن دست و پای ما رو ماچ می کردن. بعد ازون بلای آخر هم نازل شد. یه مریض اومد 60 ساله که با علائم آپاندیس اومده بود. وقتی بازش کردیم دیدیم که توموره خلاصه میدلاین باز کردیم و اصلا شرایط خوب نیود و ...  از روز یکشنبه زیاد یادم نیست همین قدر می دونم که موقع رفتن دقیقا ساعت 6 بعدازظهر مجبور شدیم یه مریض رو تو اتاق عمل اورژانس عمل کنیم. مریضی بود که کانسر معده داشت و ما 12 روز قبل عملش کرده بودیم الان اومده بود با هوای زیر دیافراگم بارش که کردیم لیک آناستوموز ازوفاگوژژنوستومی داشت 

دوشنبه روز عمل های برست بود. و یکی از هیئت علمی های یکی از استان ها هم می اد دست استاد مار رو نیگا کنه. خلاصه یه ماستگتومی داشتیم که با گاید استاد به زیبایی تمام انجام شد. بعدشم یه لامپکتومی و یه پاپیلوم اینتراداکتال داشتیم . و تهش هم با جناب سرهنگ رفتیم یه کیسه صفرا که به غایت مشکل بود و اصلا به دلم ننشست چون اونجوری که همیشه کار می کردم نشد یه چند درصدیش به خاطر خستگی زیاد بود. دقت کردم هر موقع لاپاروسکوپی اول وقت انجام میدم خیلی خوب در میاد. بالاخره یه کار ظریفیه باید یه جوری تنظیم کنیم اول وقت این عمل ها رو انجام بدیم.
امروزم که اول صبح مریض رو  که کشیک شنبه با تشخیص آپاندیس برده بودیم و تومور درومد رو باز کردیم و نهایتا برای بیمار هارتمن انجام شد. بعدش  یه مریض کوله سیستیت رو آوردیم که استاد لاپاروسکوپی از چاقی مریض خوشش نیومد و بعدشم که مریضی بود که به همه دارو ها حساسیت داشت و کلا استاد دلش نمی خواست این مریض رو عمل کنه خلاصه گفتند رفتیم شوهرش رو هم آوردیم و استاد خطراتی رو متذکر شدن. در همین اثنا استاد بی هوشی هم اومد کلا کنسل کرد گفتند بره مشاوره قلب. در همین اثنا استاد از مریضی پرس و جو کردن که ما در لیست عمل ممل قرار داده بودیم و خلاصه بر گردوندیم به لیست خودمون .  برای اولین بار یه عمل لاپاروسکوپی فوندوپلیکاسیون نیسن رو با استاد لاپاروسکوپی داشتیم. بعدشم که که یه عمل کیسه صفرا داشتیم که سر این داستان داشتیم اولش که استاد کلا رو مود نبود و کیسه صفرا هم سوراخ شد در دو سه نقطه و بعدشم سر کلیپس زدن استاد به کمک جراح برگشت گفت" برو چشم پزشک و تو چشات نمیبینه" کمک ما هم یه خانمی بود که زود نتراحت شد و بهش برخورد و بعش حالش بد شد آی بودو بگیرش نیفته و ...خلاصه استاد فهمید که از حرفش ناراحت شد عذاب وجداک گرفته بود هی میگفت " من که حرف بدی نزدم" بعدشم یه جا به من گیر داد " چرا دوربین رو درست نمی گیری " بنده هم گفتم " استاد منم faint می کنما" که استاد زد زیر خنده و یه کم جو عوض شد. بعدشم که استاد رفت واسه دل جویی. ..تو این مراسمات اتاق کناری هم یکی از تکنسین های بی هوشی افتاد زمین و اونم رفت رو برانکارد. خلاصه دیدیم دو دقیقه دیگه بمونیم اتاق عمل یه بلایی سر ما میاد
نظرات 5 + ارسال نظر
آیلین چهارشنبه 16 مرداد 1392 ساعت 14:23

به احتمال 99.99 درصد کمک جراحتون از مهارتهای مخصوص خانومها استفاده کردن
و شما هم مطمئن باشی هر چقدر تلاش کنید اونقدر خوب نمیتونید از آب درش بیارید که استاد رو تا دلجویی بکشونید

سجود سبز محبت پنج‌شنبه 17 مرداد 1392 ساعت 02:43

سلام. با این اوصاف جدا خــــــــــــدا قوت!

یاس جمعه 18 مرداد 1392 ساعت 16:40

وآی چه موقعیتهای سختی.از طرفیم اون استادتون چه آدم فهمیده ای بودن.
من اگه خسته باشم کلا کارارو میزنم خراب میکنن،خدا به داد شما برسه که باید فکر جون آدمها هم باشین.
خداقوت.
عیدتونم مبارک باشه،

فاطمه شنبه 19 مرداد 1392 ساعت 14:54

سلام عیدتون مبارک
دانشجوی پزشکی ترم 7 هستم و فیزیوپات 2.
ترم پیش فارما 1داشتیم و این ترم فارما 2
تا الان فقط کورس گوارش، قلب و هماتو رو گذروندیم + سمیو +پاتو1

واقعیتش احساس میکنم هیچی بلد نیستم. حتی همین کورس هارو هم کیس بیماری هارو ندیدم. فقط داریم حفظ میکنیم.
نمیدونم گفتم الان تو تابستون تا شروع ترم برم تو یه داروخانه و با دارو ها اشنا بشم اما نمیدونم الان تو این موقعیت چه چیزایی رو بدونم بهم کمک میکنه؟
ترم بهمن هم استاجر میشم و میریم بخش.
ازتون راهنمایی میخوام . چی کار کنم که پیشرفت داشته باشم.
ممنون میشم راهنماییم کنید.
خیلی چیزا بلد نیستم حتی یه رگ گرفتن یا یه شرح حال گرفتن خوب.
من اسفند 91 علوم پایه دادم

فاطمه شنبه 19 مرداد 1392 ساعت 15:37

سلام دکتر .واقعا خسته نباشید.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.