روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

یه روز خسته کننده

بخش جدید همه روزمرگی ها رو بهم زده از روزانه هام عقب افتادم. دیرزو صبح با خبر حضور اجباری در جلسه کمیته مورتالیتی بیمارستان با جناب سرهنگ حضور به هم رساندیم. موضوع شکایت والدین پسر بچه ای بود که با پرفوراسیون آپاندیسیت اومده بود و مدت زمان بستریش هم طولانی شده بود. خلاصه رئییس محترم جلسه در همان ابتدای امر به شستشو و نظافت گروه جراحی و بالاخص بنده همت گماردند و بقیه گروه ها هم بی نصیب نماندند و بعدش هم رفتیم سر عمل ویپل تا ساعت 2 بعدازظهر . تموم که شد ناهار خورده و نخورده رفتیم هاروست یه بیمارستان دیگه ای و کبد آوردیم برای مریض خودمون پیوند زدیم و در حالی که جانی در تن نبود چون جنازه ای افتادیم و مدهوش شدیم

نظرات 4 + ارسال نظر
شاید مرا دیده باشی دوشنبه 20 آبان 1392 ساعت 12:07

خسته نباشی. :)

می‌خوای من برم بشورمش؟ :) غصه نخور دکتر.
البته که نمی‌خوری. :) یعنی بهت نمی‌یاد به خاطر این چیزا غصه بخوری ولی موفق باشی و سلامت. وامیدوارم همیشه آرامش خاطر داشته باشی.

آشنا دوشنبه 20 آبان 1392 ساعت 17:00

خدا قوت

دکتر... دوشنبه 20 آبان 1392 ساعت 20:50

نخسته دکتر جان

مدنوشت دوشنبه 20 آبان 1392 ساعت 21:35 http://mednevesht.blogsky.com/

خسته نباشی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.