دیروز یعنی 4 شنبه یه عمل داشتیم که به قول یکی از اساتید تخم دو زرده بود هم کیست هیداتید کبد داشت و هم کیست کلدوک. کیست هیداتید رو که تخلیه کردیم و یه کم ناف کبد رو آزاد کردیم استاد اعظم هپاتوبیلیاری اومد سر عمل و به زیبایی هر چه تمام ناف کبد با اون همه فیبروز و چسبندگی آزاد شد. بعدش این آناستوموز هپاتیکوژژنوستومی هم به ما رسید البته لایه خلفیش که خود استاد هم فرمودن تاکی کارد شدم( البته منظورش دست به عمل شدن من بود ) خلاصه طبق همه عمل هایی که استاد بالا سر آدمه و اولین بار ها همیشه خراب میشه ما هم بی نصیب نبودیم و اولین گرهی که زدیم رو هوا ولو بود. با خودم گفتم خوب دیگه باید وایسم کنار که دیدم نه بعدیش و بعدیش و...خلاصه انگار قرار بود اولی خراب بشه یا شاید خود استاد هم از جذبش اطلاع داشت در هر صورت عملی طولانی بود ولی با این حال دلچسب. بعد از اون هم در اتاق عمل دعوای مفصلی بین پرسنل صورت گرفت یعنی یه طرف سرپرستار و یه طرغ دیگه هم یکی از کمک جراح ها و موضوع عم سر گم شدن یه وسیله بود.
شب ممل گفت من یه مریض خونریزی گوارشی دارم که الان داره میره اتاق عمل دس تنهام بیا. رفتیم و مریض یه خونریزی شدید از قسمت اول دئودنوم داشت. البته بقیه معده هم مشکوک بود و خون میداد. ممل تصمیم گرفت به استادش بگه و استاد هم پاشد اومد و بعد که تموم شد ما اومدیم پاویون تکات جالب داستان اینه که همین مریض قراره مریض من بشه یعنی من از شنبه میرم بخش ممل رو تحویل می گیرم و ممل میره طرح یه ماهه و همین مریضی رو که ما داشتیم تلاش می کردیم تا جونش رو نجات بدیم یه آقای زندونی و محکوم به اعدام بود
سلام.
تا حالا وبلاگ یه جراح رو نخونده بودم. جالب بود. چه ساده از یه عمل جراحی حرف میزنید...
چه کلمههای پیچیدهای.
امیدوارم موفق و پیروز باشید.
mamal dokhtare?
عجب حکایتی...یکی تلاش میکنه تا جانی رو نجات بده و یکی دیگه...
خـدا قـــــوت دکتر.
آقااااااا
یه فکری به حال این آمپولای اشتباهیی که به مردم بیچاره میزنن بکنننن
باحله وبت
خسته نباشید آقای دکتر
امیدوارم که همیشه اینقدر برای بیمارانتون دلسوز باشید و جراح حاذقی بشید
از خواندن روزمرگی های شما لذت می بریم.هر روز f5 می کنم.ممنون از شما.