صبح که از خواب بیدار شدم دیدم سال یکی ساعت 5 صبح 5 تا میس کال داره بهش زنگ زدم که دیدیم ای دل غافل مریض دیروزی انگار بازم خونریزی داره و خلاصه کاراش انجام شده بود و فعلا stable بود. بعدشم رفتیم مورنینگ و به استاد اعظم هم اطلاع دادیم که گفتن این دیگه اقدام جراحی نمیشه براش کرد و یه سری دستورات رو دادن تا احرا کنیم.تو برنامه مورنینگ امروز من قرار نبود مریضی رو معرفی کنم. بعد از معرفی دو تا دوستان یه دفعه ( چون وقت اضافه اومده بود) رییس جلسه که همانا رییس بخش فعلیه ماست گفتن که پاشو بیا اون مریض انسدادیه رو معرفی کن و بنده هم اصلا مریض رو آماده نکرده بودم و دیگه از حفظ گفتم و تمام شد.
بعدش رفتیم اتاق عمل و یه کله سیستیت حاد بود که به قصد لاپاروسکوپی رفتیم ولی خیلی چسبندگی داشت و وسطاش هم استاد جوون خودش اومد نشست پشت فرمون و نمیشد دیگه ... و بی خیال شدیم و بازش کردیم که نامرد بازش هم خیلی بد قلق بود. بعد از اون استاد دیگه کلا خودش داشت عمل میکرد و ما هم بیکار ندا اومد که مریض توده پستان خوابیده که من رفتم سر اون عمل و بعدم باز طبق معمول فروزن داستان کلی طول کشید ولی خدا رو شکر منفی درومد و بعد از اون هم دو تا شستشو دبریدمان داشتیم و تمام
خیلی دوستون دارممممممم