دیروز روز تلخ و شیرینی بود صبح یه مریض دیابتی داشتیم که آماده عمل بود .ما داشتیم راند می کردیم که یه دفعه پرستارش اومد گفت قند مریض ۲۷۴ شده منم با وحشت و دستپاچه رفتم پیش جناب سرگرد گفتم اینجوری شده تو دلم هم آشوب که اگه جناب سرهنگ بفهمه که می فهمه پوست از سر من میکنن.خلاصه سرگرد گفت برو بهش ۳ واحد انسولین بزن منم رفتم دنبالش دیدم تو اتاق عمله گفتم بیارینش بیرون گفتن مریض رو دیگه بیرون نمیفرستیم منم رفتم یکی از خانومای پرستار رو صدا کردم بردمش اتاق عمل که بهش انسولین بزنه..که یه دفعه یه آقاهه گفت می خوای به مریض انسولین بزنی گفتم آره بعد برگشت به پرستاری که آورده بودمش گفت تو هم می خوای تزریق کنی ..خانوم پرستار که داشت مثل بید میلرزید گفت من ..من ..من داشتم فقط دستور رو اجرا می کردم..آقاهه
ادامه مطلب ...امروز آقای دکتر( س) در سومین کشیکمون یه cv line گذاشت و به نوعی اولین cv line آموزش من بود مریض تو E3 بستری بود تخت 20 و خانومی بود بسیار مسن و اصلا حال و روز خوبی نداشت چون مریض نمی تونست position مناسبی داشته باشه از subclavian نتونست بگیره و دکتر از شریان فمورال رگ گرفت خیلی حرفه ای و تمیز
امروز ۲ تا روپوش به ما دادن و ما نیز کلی حال کردیم چون این روپوشی که با خودم آورده بودم دیگه خیلی کثافت گرفته بودش و یه دونه هم که بیشتر نداشتم این بود که تا دادنش منم روپوش قبلیه رو انداختم تو کمد و جدیده رو پوشیدم خیلی حال داد
دیشب کشیک بودم اولش خیلی گند بود مرتب امداد هوایی مریض درب و داغون می آورد ولی الحمدلله تا صبح اکثراً رفتن سرویس های غیر جراحی.چند تا از استاژرها هم اومده بودند از شانسشون یه بخیه به تورمون خورد رفتم یادشون دادم چه جوری بخیه بزنن کلی حال کردن.ازون بچه اکتیو ها هستن.و مهمتر از همه اینکه مهر رزیدنتی ما رو هم دادند و ما دیگه رسماً یه جورایی رزیدنت جراحی شدیم امروز هم که آقای مسئول بیمه اومد برگه بیمه مسئولیت رو به ما تحویل داد راه به راه مهر کوفتیدیم زیر برگه ها...خلاصه یکی منو بگیره
امروز جناب آقای دکتر پاشا لطف کردن و از خونه برامون غذا آوردن خورشت بادمجون بود به چه خوشمزگی خداییش دست مامانش درد نکنه.خیلی چسبید بعد از یک هفته آت و آشغال های بیمارستان رو خوردن یه دفعه یه غذای خونگی خیلی حال داد....
الانم قراره بریم قهوه تلخ مهران مدیری رو ببینیم قرار شده دکتر ر.م بره لپ تاپشو بیاره پاویون نیگاه کنیم..امشب همه چی آرومه و من چقدر خوشبختم
چند روز پیش یه مریض بد حال داشتیم که براتون در موردش تو این پست توضیح دادم ...الان از ICU بیرون اومده و اومده تو بخش هنوز خیلی حالش خوب نیست ولی رو به بهبودیه امروز رفتم ویزیتش کنم.همراش گفت "آقای دکتر شما که یه لوله فرو کردین تو ### که ادرار کنه یه لوله فرو کردین تو دماغش که ترشح معدش بیرون بیاد یه لوله فرو کردین تو شکمش که ترشحات بعد از عمل بیرون بیاد یه لوله فرو کردین تو سینش رگ از قلبش گرفتین ..میگم ..این دو تا سوراخ گوشش هنوز بی مصرف مونده یه چزی هم بکنین تو گوشاش".
امروز ساعت نه و سی دقیقه برامون کلاس توجیهی گذاشتن که یک کلمش به درد نمی خوره جالب هم اینه که کلی تبلیغ کردن و گفتن حضور غیاب الزامیه و ...اسما رو که نوشتن از محضر عزیزان رخصت طلبیدیم و ..چی...لالا
رزیدنت محترم گفتن بریم واسه یه مریض که تو E3 هست note بزاریم بنده هم که هنوز دارم گیج می زنم رفتم اشتباهی E2 و اونجا هم چون اتفاقا مریض داشتیم واسه همون مریض گذاشتم که از شانس ما پرستار محترم وقتی دید گفت دکتر مطمئنی این مال همین مریضه بنده هم گفتم چطور ..فرمودند من خودم چند دقیقه پیش با رزیدنتتون صحبت کردم یه چیز دیگه گفت..بعد فرمودند نکنه بخش های دیگه بوده بنده هم با افتخار گفتم نه ما یه مریض داریم اونم تو E3 هستش بعد خواهرمون یه پوزخندی زد و گفت اینجا E2 هست آقای دکتر...و بعد دوباره لبخند ملیحی به ما تحویل داد و فرمود اشکال نداره دکتر هنوز صفر کیلومتری