امروز که خوشبختانه یکی از مریضا کنسل شد اونم یه خانم بود که تیروئید داشت و رضایت همسر نداشت میگفت در حال طلاقم واسه همینم گیر دادن باید یه رضایت از دادگاه یا پزشک قانونی بیاری که کلی اشکش درومد و ما خوشحال که نمیمیریم از خستگی بعدشم که امروز من آنکال بودم و پدرم درومد شب با بچه های پرستار که بودیم من مهمونشون کردم به بستنی و اینترنمون هم براشون آب جو خرید و بعدشم اسم فامیل بازی کردیم
امروز مورنینگ داشتیم من و ممل داشتیم قدم زنان میرفتیم سالن اجتماعات وقتی رسیدیم من در رو هل دادم که بریم تو دیدم خیلی به زحمت باز میشه انگار یه چیزی گذاشتن پشتش خلاصه یه ذره که باز شد دیدم یه استاد شریفی پشت در هست به من گفت نمیشه بیای تو شما دیر رسیدین .حالا ساعت دقیقا ۷و۳۵ دقیقه بود و ما ۵ دقیقه دیر رسیدیم با ممل هاج و واج پشت در نشستیم که در همین حال استاد جوون باحاله اومد گفت چرا اینجا نشستین که جریان رو براش تعریف کردیم خندید و رفت سمت در که بعد یه دفعه پشیمون شد گفت نکنه منم راه نده و یه بی خیال گفت و همه با هم رفتیم ..وسط راه یک انسان مطلوبی رو دیدیم که اونم وقتی قصه رو شنید بی خیال شد و ۳ تایی رزیدنت های محترم جراحی رفتیم پاویون و یه نیمرو به سلامتی زدیم.بعدشم که سرهنگ اس زد و ما رفتیم درمانگاه و بعدشم رفتم بخش عفونتی که مشاوره CV line داشتن که مریض نبود و تو پروندش هم دستور داروی خوراکی بود لذا کنسلش کردم و بعدشم رفتم واسه یه مریض شالدون گذاشتم که خیلی راحت بود البته هنوز عکسش رو ندیدم تو اورژانس هم فکر کنم یه هرنی داریم با یه آپاندیسیت
امروز رفتیم اون مریضه که پاش رو قطع کرده بودیم رو ویزیت کردیم ..خیلی حالش خوب بود ..کلی حال کردیم . امروزم که ممل آنکاله و خداحافظ بیمارستان
امروز صبح که رفتیم امتحان دادیم و کیولن جان خیلی به بنده کمک کردن دستشون درد نکنه بعدشم برگشتیم یه نیمرویی با دوستان زدیم و اومدیم بخش رو ویزیت کردیم و در این حین سرهنگ با یکی از نرس ها قاطی کردن سر خوابوندن مریض و داد و بیداد و نرسه هم شاکی شده بود هی فحش میداد و میگفت شمارتونو میدم به مریضا منم این وسط از کار اینا خندم گرفته بود بعدشم اومدیم اتاق عمل اورژانس و با استاد جوون باحاله یه مورد آمپوتاسیون داشتیم . من برای اولین بار بود که این عمل رو میدیدم و اولین بار هم ژیگلی رو دادن به من من با اون استخون پای مریض رو بریدم حالا جالب بود سرهنگ هم ازین کار چندشش میشد اینم اولین پایی که ما قطع کردیم
امروز با جناب وکیل و دوستشون رفتیم باغ لاله ها در آسارا نزدیک کرج خیلی خوش گذشت و صبحونه رو هم تو یه رستوران لب جاده به نام کاهار (امیدوارم اسمشو درست نوشته باشم) خوردیم بعدشم ساعت ۳۰ و ۲ رفتیم به استقبال پدر جان که از مکه تشریف فرما شدن امیر رضا بابا جان هنوز از راه نرسیده گفت واسه من چی آوردی بابا جون!!!
یه سرمای ناجور هم خوردم اعصاب خورد کن
امروز صبح (پنجشنبه)که رفتیم ژورنال کلاب و از اساتید با شیرینی پذیرایی کردیم چون گند زده بودیم و روز معلم رو یادمون رفته بود . بعدشم دوباره برگشتیم پاویون زیر آلاچیق یه تریپ دیگه باز کیک و چایی زدیم ..و با سرهنگ و بقیه کلی عکس یادگاری و بگو بخند از سرهنگ هم شنبه رو مرخصی گرفتیم و بعدشم که پاشا زنگ زد شب رفتیم سینی سنتی زدیم موقع برگشتن دوستان قدیم یعنی رامین اصفهانی و علی بندرعباسی زنگ زدن با خانوم هاشون اومده بودند تهران رفتیم پارک ملت دیدار و گفتگو کردیم و شب هم برگشتیم بیمارستان کلا روز خوبی بود بجز صبح که این اینترن گیجم باز مهر منو گم کرده بود و منم قاطی کردم تازه امروز برای اولین بار به محل استراحت و شکم پرورانی بخش پاتک زدیم و با ماکارونی از ما پذیرایی شد
امروز کشیکم من قرار شد بخش باشم..باز امروز به ما گفتن باید بریم skill lab و ما رفتیم و برای استاژرها آموزش سوچور زدن رو اجرا کردیم بعدش برگشتیم اتاق عمل و رفتیم با استاد سینوس یه فیستول رو عمل کردیم که خیلی خفن بود بعدش رفتیم بخش اورولوژی یه CV Line گرفتیم و الانم که اومدیم اتاق عمل با ممل یه مریض انسدادی داریم
دیشب یه مریض داشتم تو بخش جراحی قبلی بستری شده بود دو دفعه تا صبح به ما زنگ زدن که مریض chest pain داره خلاصه رفتیم مریض رو دیدیم و مشاوره قلب و مریض راهی CCU شد صبح هم که اومدیم رفتیم ویزیت اینترن های محترم دیر اومدن توسط سرهنگ شستشو شدن و ما باز این ها رو نصیحت کردیم و بعدشم بخش رو سپردیم دست ممل پلنگ و ...خداحافظ