امروز یه مریضه بود که استاد کولورکتال به ما سپردن که از کولستومیش ماده حاجب بزنیم ببینیم که تنگ هستش یا نه ما هم رفتیم و گفتن باید نوبت بگیریم و برگشتیم گزارش دادیم استاد فرمودن با خانم فلانی صحبت کنین همین الان انجام بشه ..خلاصه رفتیم رادیولوژی و برای مریض از آنال یه سوند فولی گذاشتیم و گاستروگرافین زدیم بماند که کلی هم گاستروگرافین ریختیم این ور اونور بعدشم بدو اومدیم عکس رو نشون استاد دادیم که گقتن خوبه و بعدش ما یادمون رفت که مریض رو برگردونیم و داد رادیولوژی ها درومده بود این از این ...یه مریض هرنی اپیگاستر داشتیم که بنده و استاد کولورکتال با هم رفتیم و بسیار آموزشی بود
امروز اتفاق خاصی نداشتیم فقط یه مریض بود که پاش رو آمپوته کردیم که اونم ممل این کار رو کرد و بامزش این بود که یکی از اسکراب ها داشت حالش بد میشد کلی مسخرش کردیم ولی تا آخرش وایساد نیگاه کرد .وقتی می خواستن پای مریض رو ببرن پرستار اتاق عمل با کلی خواهش درخواست از خدمه خواست اون این کارو بکنه چون داشت غش میکرد
دیشب که بسیار کشیک خوبی بود و اصلا سنگین نبود و کلا اتاق عملی نداشتیم یه مریض فقط مال رضا بود که اول خواست بکنه تو پاچه من که موفق نشد ولی چون خسته بود من کاراش رو کردم و تازه آخرش هم اصلا عملی نبود صبح که رفتیم اتاق عمل کلا دو تا عمل داشتیم ولی سنگین بودند و تا ۵ بعد از ظهر طول کشید بیچاره ممل که تازه قرار بود بره گزارش بخش بده انترن های جدید هم که اومدن و البته دیروز روز اولشون بود دو تا دختر و یه پسر هستن فعلا که بهشون نمی خوره اهل دودر کردن باشن تا ببینیم چی پیش میاد
امروز کشیک اورژانسم صبح که همکار سابق و سهامدار کلی درمانگاه دیابت اومدن خدمتمون و یه جورایی حالیمون کردن که ۳ میلیون پول بنده تقریبا پریده که بسیار مسرور شدیم ..الحمدلله اورژانس خیلی خوبه تا الان یه شالدون هم در شرایط آکروباتیک گذاشتم هنوز chest مریض رو ندیدم
دیشب با ممل و پاشا رفتیم پارسوا یه پیتزا بادمجون با یه لازانیا و بوقلمون دودی شریکی زدیم خیــــــــــــــــــلی حال داد
دیشب یکی از مریضامون که از خانه سالمندان اومده بود و یک هفته ای هم تو ICU بود متاسفانه فوت شد و من یادم رفت گواهی فوت بنویسم و صبح زنگ زدن و داد و بیداد که چرا نیومدی و الان زنگ میزنیم استادتون و ...رفتم نوشتم و بعد یکی از اینترن ها زنگ زد که امروز جمعس و ما اکتیو هستیم کی بیایم منم گفتم همون هفت و چون ارشد محترم دل خوشی ازشون نداشت و کلا میخواد تجدید دورشون کنه ضمنی بهش گفتم پروگنوزت خوب نیست که دیدم زد زیر گریه و ...قرار بر این شد که بهش بگم چه جوری با سیاست ازین دریای پرتلاطم به سلامت رد بشه ...امروزم که اکتیو اورژانسم و خدا به خیر کنه