امروز که ما رفتیم درمانگاه استاد جراح پلاستیک وسطاش با یکی از این رزیدنتای داخلی که مریض واسمون فرستاده بود دیالوگ خصمانه ای داشتیم . وسطاش همون مریضه که گفتم توده بیضه داشت بهم زنگ زد و گفت داره میاد بستری شه . بعدش رفتم اتاق عمل یه مریض عود کانسر برست داشتیم که الپتیکال همون توده هه رو در آوردیم فرستادیم پاتولوژی . بعدش یه مریض داشتیم بستن ایلئوستومی که با رزیدنت هم بخشیمون دوتایی شروع کردیم انجام دادن حالا تو این هاگیرواگیر اتند بیهوشی گیر داده شما دو تا مگه سال دو نیستین .بزارین استادتون بیاد این عملا مال سال چهاره . منم فی البداهه برگشتم گفتم خانم دکتر 2 تا سال دوییم میشیم یه سال 4 دیگه ...خنده جماعت همانا و چشم و ابروی خانم دکتر اتند همان ...البته همون لحظه هم استاد جنتلمن اومد و کمک کرد و اولش هم کلی از کار ما تعریف کرد و ما هم گفتیم استاد من بخش قبلی خیلی ازین عملا داشتیم ..بلند هم گفتم که خانم دکتر اتند بی هوشی بفهمه . امشبم که آنکالم تا حالا یه مریض بد حال داشتم که لوله تراکشو درآورده بود که رفتیم فرو کردیم سر جاش .
4شنبه قبلی یه مریض آپاندیسیت داشتیم خدا نصیب گرگ بیابونش بکنه 200 کیلو بود بعدش یه آپاندیسیت هم داشت تا ناف کبدش رفته بود . یعنی دیگه کم مونده بود بشینم گریه کنم . این زنانی ها هم که دستشون درد نکنه پشت سر هم مشاوره . 4 و 30 دقیقه صبح خوابیدیم تا 6 و 30 بعدش رفتیم ژورنال و مقاله ارائه کردیم که اونم بماند که چقدر گند زدیم . کلا تو خواب حرف میزدم .بعدشم رفتیم یکی از مریضای استاد " آخر وقتیان" رو تو تومور بورد معرفی کردیم
امروز کشیک اورژانسم صبح رفتیم اتاق عمل یه تخلیه هماتوم داشتیم با استاد جراح پلاستیک و فلوی محترم "دکتر شیر" بعدشم یه SCC اسکالپ بود که رو تخت رضایت به عمل نداد . بعدشم ما رفتیم درمانگاه مریض دیدیم بعدشم که می خواستیم سونو بشیم هیش کی ما رو تحویل نگرفت بعدشم اومدیم هی مشاوره داریم جواب میدیم بعدشم مشاوره های چرت و پرت زنگ نی زنن تازشم خوابمون هم میاد ..
تا برنامه بعد
صبح که بیدار شدم فقط تو این فکر بودم که با این لاگ بوک خالی چه خاکی به سرم بریزم . از فلوی محترم اجازه گرفتیم و رفتیم دنبال "استاد خوشنویس" قبلش رفتیم اتاق عمل و بخش قبلی . یه کم چیز میز تو لاگ بوک نوشتیم بعدش رفتیم درمانگاه و رسیدیم خدمت "استاد خوشنویس" و با کمال پرروئی از 10 تا 5 تاش رو به اسم استاد نوشتیم استاد هم زیر همه برگه ها مهر زد و گفت فقط خیلی تابلو ننویس ..ما هم لبخندی زدیم و هی به خودمون نمره A دادیم البته یه جاهایی هم یه B میزدیم که به قول استاد تابلو نشه بعدشم رفتیم زنگ زدیم به سال بالایی قبلی گفتیم می تونه یه رضایت ازین استاد لاپاروسکوپی بگیره من برگمو خودم پر کنم که ندا آمد نه خــــــــــیــــــــر استاد میگه بیاد اینجا باید در موردش حرف بزنیم ما هم عطا را به لقا بخشیدیم اومدیم زنگ زدیم به "فرشته مهربون" گفت من که الانم نمیام بیمارستان بده به استاد جنتلمن بهت بده به جاب منم امضاء کنه ما هم به استاد جنتلمن گفتیم گفت باشه ولی به نظرم باید این برگه ها محرمانه به آموزش فرستاده بشه ها ...ما برق از کلمون پرید که الان با 5 تا برگه آماده چه کنیم زنگ زدیم به مسوول آموزش که من استاد خوشنویس رو تو خیابون دیدم برام پر کرده الان برگه ها مونده رو دستم چه کنم ایشونم فرمودن خااااااک بَ چوکــــــ سریع بفرست بیاد خودم درست کنم که فرستادیم و استاد جنتلمن هم گفت فردا برگه هاتو بیار تو درمانگاه برات پر کنم ..بعدشم با استاد جنتلمن رفتیم یه عمل BCT و در حین عمل استاد از خاطراتشون از پاریس برایما ن تعریف مردن که ما را بسیار خوش آمد
رسماً دارم می میرم . ساعت 7 و 30 از اتاق عمل آف شدم ...صبح یه مریض هیسترکتومی اووفرکتوی داشتیم که با استاد مهربونه (بهتره بهش بگم فرشته مهربون)عمل کردیم دو تایی بودیم خیلی حال داد اول لاپاروسکوپی رفتیم بعدش یه جاهایی دیگه خیلی خفن شد بازش کردیم . بعد من رفتم با همین استاد یه پورت بزاریم که خیلی بد در اومد و اصلا آناتومی خوبی نداشت و مجبور شدیم به روش باز بزاریمش "استاد جنتلمن"هم اومده بود کمک بعدش استاد "آخر وقتیان" باز ساعت 3 شروع کرد به مریض آوردن اول یه گاستروستومی آورد بعدشم یه تیروئید با تقریبا دایسکش گردن یعنی دهن ما الان آزاد راه تهران - قمه ..حالا همه اینا یه طرف امروزم آنکال بخشم دم به دقیقه دارن زنگ میزنن رفتم اون سر دنیا واسه مریض CV line بزارم میگن کاتتر ندارم 2 ساعت نشستم تا آوردن بعد که کارم تموم شده میبینیم راننده نیست ما رو برگردونه ..ای خداااا
دیروز تا ساعت 7 بازم ما تو اتاق عمل بودیم سهم بنده یه مریض کانسر معده بود که تا ما یه تیکشو رفتیم کار به جاهاب باریک رسید و استاد گفتن شما بزن خاکی خودش اومد تو عمل و بعدشم که فلوی محترم و ما کلا سماق می مکیدیم . یه ماستکتومی هم داشتیم که حالا اینو خداییش همشو من رفتم آخرشم مصل بدبختا پوست می دوختیم تموم نمی شد لامصب ... یه پورت هم در آوردیم ...بعدشم امروز دیدیم که مینیمال های ما رو یکی ازین نشریات هفتگی چاپ کرده خوشمان آمد ..البته قبلش اجازه گرفته بودن ..اومدیم پاویون یه دفعه گفتن فردا صبح باید لاگ بوکتونو تحویل بدین مثل الااااغ توش موندیم
صبح ساعت 4 ما رو بیدار کردن که مریض arrest کرده . ما هم بدو رفتیم بالا سر مریض ولی بعد از 40 دقیقه مریض expire شد . ما هم دست از پا دراز تر شروع کردیم به رفتن دیدیم سال یک بی هوشی شاکی داره میگه وقتی شما رزیدنت مقیم بی هوشی دارین چرا دوباره به سال یک زنگ میزنین . کلا این رزیدنته همیشه شاکیه .صبح هم که دوستان با زانو میومدم تو در بعد منو میدیدن که از خواب پریدم و با چهره متبسمی می فرمودن . اِ اِ اِ اِ...خواب بودی...پــَ نه پــَ
تا الان که یه دون مریضمون کد خورده بود که برگشت و هنوزم داره با مرگ دست و پنجه نرم میکنه . امروز یه حرکت انقلابی کردم تیم ملی البته برای جراح جماعت کار خاصی نیست . ولی من تا حالا برام پیش نیومده بود . و داستان این بود که یه مریض داشتیم 93 ساله که رگ نمی شد ازش گرفت و چون INR بالا هم داشت نمیشد براش CV line بزاریم و کت دانش هم کردیم از داخل قوزک پا که نشد . لذا ما از داخل زانو برشی زدیم و رگی را یافتیم و خیلی ازین حرکت ذوق وافر کردیم . کلاً دفعه اولیا حال میده.این عکسو ببینین آناتومی ورید های پاست
صبح که بیدار شدیم کیوون رو دیدیم قرار شد با هم و ممل و رضا بریم امتحان که ممل و رضا نیومدن ما با پارسا و کیوون دربست گرفتیم به سمت حوضه امتحان همچینم که رسیدیم امتحان شروع شد و در یه فضای کاملا دموکراتیک امتحان دادیم همه تو بغل همدیگه بودن ..خیلی خوب بود.لذت بردیم . کلا "وامرهم شورا بینهم "بود . بعدش وسطای جلسه به ما زنگ زدن که شما نمی خوای بخش رو ویزیت کنین که ما تازه یادمون افتاد اصلا بخش رو ندیدیم مثل قرقی بعد از امتحان اومدیم بیمارستان و دیدیم که استاد محترم در یک اقدام انقلابی خودشون ویزیت کردن و ما رو شرمنده خودشون کردن .بعدش رفتیم توموربرد و یه مریض معرفی کردیم و امروزم که آنکالیمو
دیشب که تا ساعت 2 و 30 صبح بیدار موندیم دنی رو هم نذاشتیم بخوابه دو تا مشاوره اورژانس براش گذاشتم یکیش که خیلی حالش خراب بود و اینتوبه شد و وصل به دستگاه امروزم که رفتیم درمانگاه یه 5- 60 تایی مریض اومده بود که ما یه دونه بیوپسی هم کردیم از شکم یه خانومی .توی مریضا یه آقای جوونی با خانومش اومده بود که به نظرم کانسر بیضه داشت . خیلی نگران بود . دلم خیلی سوخت خیلی جوون بود.....
فردا امتحان دارم .کمک ک ک ک ک ک ک ک ک