روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

ریش بی ریش

امروز ما ریشمون رو زده بودیم بعدش از بخش گرفته تا اتاق عمل دهنمونو  خط آهن کشیدن از بس که ما رو دست انداختن....یه سودو آنوریسم عمل کردیم و رفتیم لالا

یه جمعه خوب

صبح با بروبچ رفتیم بام تهران تا ایستگاه 2 هم بیشتر نرفتیم همینشم کلی غر زدن بعدش رفتیم این سیمولاتور 5 بعدی همون دم در پشت بوم خیلی حال داد یکی از دوستام که از زنش بیشتر جیغ زد بعدش می خواستیم از بانجی بپریم که کلا تعطیل بود نامردا بلیطشو کردن 40 تومن بعدش رفتیم به شکمی رسیدیم بعد این دوستمون گیر داد بریم خونه مادر من تنهاست . خلاصه رفتیم اولش همه نمیایمو خجالت میکشیدن و بعد کار رسید به صندلی بازی یعنی شما یه چند تا خرس گنده رو در نظر بگیرین که دور 8 تا صندلی میچرخن بعدش که آهنگ قطع میشه میپرن رو صندلی ..بیچاره مادر این دوستمون اولش چشاش زده بود بیرون بعدش کلی گله کرد که چرا میخواین برین و شما خیلی باحالین ....اینم از امروز

بی کمر شدم

امروز از یه جراحی که از آلمان اومده بود تو اتاق عمل ما امتحان می گرفتن یعنی با نظارت استاد بهشون یه ماستکتومی ( برداشتن پستان ) دادن تا جراحی کنن . بعد از اتمام بنده نقش چرخ خیاطی رو بازی کردم . کمرم شکست ....از شانسمون اتاق عمل زود تموم شد ولی یه مریض تو اورژانس داشتیم گفتن باید عمل بشه موقع بیهوشی چون خیلی سخت بود استادشون هم اومد 2 ساعت طول کشید بعد شکمش رو که باز کردیم هیچ خبری نبود .

اولین کاتتر CAPD

امروز برای اولین بار با اجازه رسمی استاد از فرنگ بر گشته رفتیم و یک کاتتر CAPD که برای دیالیز صفاقی استفاده میشه رو گذاشتیم ..بسیار حال کردیم و لاغیر ...البت که آخرش حال گیری شد و نفهمیدیم چرا گیر و گاز داشت البته استاد بازم اومدن سر عمل و بازدید کردن و گفتن مشکلی نداره بعدشم با دوستان بیهوشی یاشی  و دنی و دوست همکار, ممل عکسی به یادگار گرفتیم

اولین مشاوره

امروز اولین روزی بود که مشاوره جواب میدادم و چندان هم روز خوبی نبود اولین مشاوره مربوط به خانم با سرطان خون بود که دچار گانگرن فورنیه شده بود وشب قبل هم می خواستن عملش کنن که چون آی سی یو نداشتن شوهرش اجازه نداده بود ومنم که رفتم دودل بود چون واقعا بدون آی سی یو شانس موندنش خیلی کم بود از طرفی هم حتما باید جراحی میشد .. خلاصه به شوهرش گفتم سریع تصمیم بگیر و خبرش رو به ما بده که متاسفانه تا بخواد تصمیم بگیره مریض ارست قلبی کرد و فوت شد . دو تا شالدون هم داشتیم که من یکیش رو تونستم بزارم اولیش خیلی سخت بود...یه مریض 6 ساله هم داشتیم با آپاندیسیت که از مرکز طبی اطفال پذیرش گرفت

کیسه صفرا پاره شد

امروز یه مریض رو داشتیم لاپاروسکوپیش میکردیم حساب بکنبن درست جای حساسش استاد عجله کرد و کیسه صفرا جر خورد و همه سنگاش ریخت تو شکم مریض تو مونیتور که نگاه میکردیم انگار مثلا یه تسبیح پاره شده باشه تو شکم پر سنگ بود ..مجبور شدیم مریض رو باز کنیم و سنگارو در بیاریم ..صبح امروزم رفتم بخش دیدم سال یکمون شاکیه از اینتر نهای جدید. که اینا نیومده دارن دودر میکنن ..منم دیدم گناه داره هوای سال یک رو باید داشت ...خلاصه چنان شاخ و شونه ای کشیدم که همه حساب کار دستشون اومد ...با اون قیافه ای که من چند وقته واسه خودم درست کردم حق داشتن بترسن

باز گاز گم شد

امروز رفتیم سر یه عمل آخراش یه گاز کم شد یعنی دهنمون سرویس شد و آخرشم پیدا نشد دو بار عکس گرفتیم آخرم استاد خودش اومد کل شکمو گشتیم پیدا نشد که نشد بازم دوستان همکار یه گندی زده بودن . اون عزیز خال بهم زن هم گیر دادخ 4شنبه کجا بودی چرا دیروز دوباره زنگ نزدی و ازین حرفا و به کلستومی هم گند زد افتاده بود پایین . بعدشم یه کادو برای دوستمون که تولدش بود گرفتیم وآخر اتاق عمل که همه رفتن براش تولدت مبارک بازی کردیم

ضد حال قبل خواب

امروز صبح(جمعه) اومدم بیمارستان مریضا رو با سال یک سریع دیدم و شب هم با دوستان رفتیم ددر پیتزا خوری الانم مست خوابم چون وقتی برگشتم تازه یادم اقتاد باید تا فردا یه پاورپوینت درست میکردم که دقیقا پتو رو که کشیدم روم یادم افتاد اینم یعنی آخر ضد حال..چشام باز نمیشه

بدبیاری

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

مشکل حاد همراه مریض

قرار بود بریم واسه مریض شالدون بزاریم که رضایت نداد و یه اتفاق باحالی که افتاد این بود که یه همراه مریض داشت در به در دنبال پرستارا میگشت من دلم به حالش سوخت دیدم داره بد جوری تقلا میکنه گفتم کمکش کنم شاید مریضش بد حال شده . صداش کردم گفتم خانم چی شده .مشکلی دارین بگین من شاید بتونم کمک کنم .برگشته میگه من غذای بیمارستان رو نمی تونم بخورم از خونه غذا آوردم یه چیزی بدین من غذامو گرم کنم .سرد باشه از گلوم پایین نمیره ..
خیلی خودمو نیگر داشتم نخندم