روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

۲ عدد cv line

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

ادامه ماجرا

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

ازم تعریف کردن.اونم کی؟

آخرای شب به عزیزی زنگ زدم که مشکلم رو بهش بگم راهنماییم کنه گوشی رو برنداشت رفتم بخوابم که خودش زنگ زد . اولش که کلی از دست جراحیم تعریف کرد اگه واسه دلخوشیم هم گفت نمیدونم کلی خرکیف شدم فکر کن نفراول بورد جراحی برگرده به یه جوجه مثل من بگه موقع عمل دستتو دیدم . مثل تو رو کم دیدم . حتما جراح خوبی میشی.یعنی قند تو دلم آب میشد . خلاصه گفتم چه نقشه ای کشیدم .از دستم شاکی شد گفت اصلا بهش فکر هم نکن . سعی کن تحملش کنی...ما هم گفتیم به روی چشم

عدو سبب خیر شد

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

اولین روز بعد مرخصی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

1 سال گذشت

چقدر زد میگذره انگار همین دیروز بود که من تازه اومده بودم بیمارستان روز 3 مهر شروع کردم  اولین روزی هم بود که کشیک وایسادم تو این پست نوشتمش...1 سال پیش

داریم میریم مرخصی

امروز کشیکیم من بخشم ظهر رفتیم یه مریض معاینه زیر بی هوشی داشتیم بعدشم یه آقای گانگرن فورنیه که 2 روز یه بار دبریدش میکنیم و خیلی خوب شده امیدوارم بتونیم مرخصش کنیم شب هم قرار بود یه مریض رو کت دان کنیم که سال بالایی گفت این پلاکت نگرفته نمیشه خیلی اسفناک بود کلی براش دندون تیز کزده بودیم ما که نفهمیدیم چرا انجام نداد قراره ساعت 10 بریم شیرینی خوری مهمون سرهنگ هستیم و گوش شیطون کر فردا قراره به مدت نامعلومی برم تعطیلات شاید یه 2 هفته ای نیام بنویسم

سور دادم

به مناسبت این چند تا عمل آخری امشب شامی به دوستان دادیم . مجلس شامل جناب سرهنگ من و ممل و سال یکمون بود به اضافه خانم دکتر امیری (که یه زخم معده پرفوره رو به ما داد عمل کردیم ) خلاصه پیاده شدیم آقا حسابی ...

یه کیسه صفرای دیگه زدیم

امروز آقای ممل ما مریض احوال بود و نیومد و ما بسی متاثر و متاسف شدیم از یه طرف ۳ تا عمل داشتیم یکیش که کنسر پیشرفته درومد و بدون هیچ اقدام خاصی شکم رو بستیم بعدش یه کیسه صفرا داشتیم که چون مریض توان مالی نداشت نتونستیم لاپاروسکوپی عملش کنیم (البته ما قند در دلمان آب شد ) و باز عمل شد و ما هم بالاخره پشت فرمون نشستیم و برای دو روز متوالی کیسه صفرا عمل کردم (بسی حال داد من بودم و سرهنگ استاد از فرنگ برگشته هم اصلا سر عمل نیومد ) بعد اونم یه هموروئید داشتیم که استاد که اومد اونم داد به من و خودش گفت امروز رفیقت نیومده روز روز توئه ) خلاصه بسیار روز قشنگی بود

کیسه صفرا عمل کردم

امروز روز بسیار زیبایی بود ازون جهت که بنده یه کیسه صفرا رو تقریبا خودم عمل کردم . و استاد و سرهنگ به من exposure میدادن . عمل هم زیاد طول نکشید خیلی را دستش خوب بود مثل هلو . ازون ور هم استاد جوونه هی تیکه مینداخت میگفت خیلی واسه لاپاروسکوپی خوب بود حیف که پول نداشت . حروم شد