روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

رامون ندادن

امروز مورنینگ داشتیم من و ممل داشتیم قدم زنان میرفتیم سالن اجتماعات وقتی رسیدیم من در رو هل دادم که بریم تو دیدم خیلی به زحمت باز میشه انگار یه چیزی گذاشتن پشتش خلاصه یه ذره که باز شد دیدم یه استاد شریفی پشت در هست به من گفت نمیشه بیای تو شما دیر رسیدین .حالا ساعت دقیقا ۷و۳۵ دقیقه بود و ما ۵ دقیقه دیر رسیدیم با ممل هاج و واج پشت در نشستیم که در همین حال استاد جوون باحاله اومد گفت چرا اینجا نشستین که جریان رو براش تعریف کردیم خندید و رفت سمت در که بعد یه دفعه پشیمون شد گفت نکنه منم راه نده و یه بی خیال گفت و همه با هم رفتیم ..وسط راه یک انسان مطلوبی رو دیدیم که اونم وقتی قصه رو شنید بی خیال شد و ۳ تایی رزیدنت های محترم جراحی رفتیم پاویون و یه نیمرو به سلامتی زدیم.بعدشم که سرهنگ اس زد و ما رفتیم درمانگاه و بعدشم رفتم بخش عفونتی که مشاوره CV line داشتن که مریض نبود و تو پروندش هم دستور داروی خوراکی بود لذا کنسلش کردم و بعدشم رفتم واسه یه مریض شالدون گذاشتم که خیلی راحت بود البته هنوز عکسش رو ندیدم تو اورژانس هم فکر کنم یه هرنی داریم با یه آپاندیسیت

شالدون سخت

امروز دو تا عمل داشتیم ولی پدرمون درومد تا ساعت 4 بعد از ظهر در گیر بودیم وقتی اومدم پاویون مثل جنازه افتادم بعدش با صدای ممل بیدار شدم با پفک اومده بود بر بالین بنده خلاصه یه کم هم اینترنت بازی کردم . تا اینکه ساعت 9 بود که ممل زنگ زد گفت مریض ICU شالدون میخواد بیا کمک رفتم ..مریضه یه گردن کوتاه و چاق داشت که ممل از سمت راست گردن و فمورش رفته بود نشده بود منم با بدبختی از سمت چپش رفتم که موفق بود و رگ رو که گرفتم پوستش خیلی کلفت بود که اصلا دیلاتاتور رد نمیشد یه بیستوری مسخره هم داده بودن شماره 20 که بدبختم کرد خلاصه همه چی ok بود که دیدم فشارش 8 شده ..ترسیدم نکنه مریض به خونریزی افتاده باشه ولی تاکی کارد نبود ..ممل گفت قبلا هم فشارش پایین بوده ..خلاصه بالای سرش وایسادم تا عکسش هم آماده شد و دیدم خوبه و با خیال راحت برگشتم پاویون

حال مریضمون خوبه

امروز رفتیم اون مریضه که پاش رو قطع کرده بودیم رو ویزیت کردیم ..خیلی حالش خوب بود ..کلی حال کردیم . امروزم که ممل آنکاله و خداحافظ بیمارستان

اولین پایی که قطع کردم

امروز صبح که رفتیم امتحان دادیم و کیولن جان خیلی به بنده کمک کردن دستشون درد نکنه بعدشم برگشتیم یه نیمرویی با دوستان زدیم و اومدیم بخش رو ویزیت کردیم و در این حین سرهنگ با یکی از نرس ها قاطی کردن سر خوابوندن مریض و داد و بیداد و نرسه هم شاکی شده بود هی فحش میداد و میگفت شمارتونو میدم به مریضا منم این وسط از کار اینا خندم گرفته بود بعدشم اومدیم اتاق عمل اورژانس و با استاد جوون باحاله یه مورد آمپوتاسیون داشتیم . من برای اولین بار بود که این عمل رو میدیدم و اولین بار هم ژیگلی رو دادن به من من با اون استخون پای مریض رو بریدم حالا جالب بود سرهنگ هم ازین کار چندشش میشد اینم اولین پایی که ما قطع کردیم

تولد مزخرف

ناسلامتی ۲۰ اردیبهشت تولد من بدبخت بود و به سلامتی یک کشیک بسیار مزخرف داشتم که نگو و نپرس تو عمرم انقدر خستگی نکشیده بودم الول از همه که یه مریض داشتیم با کلانژیت که گوارشی ها نتونستن براش کاری بکنن و ERCP ناموفق بود و مریض با پلاکت 40000 به خونریزی افتاده بود حالا جالب مریض تو سرویس داخلی بود ما دم به دقیقه میرفتیم نت میزاشتیم و میگفتیم یه کاری بکنین آخرشم با وساطت اتند جوان ما مریض برای اتاق عمل آماده شد که متاسفانه مریض در نهایت فوت شد بعدش یه مریض دیگه رو خواستیم ببریم اتاق عمل گفتن دستگاه بیهوشی خرابه ..به 200 جا زنگ زدیم نشد که نشد و قرار شد اتاق عمل که خالی شد خبر کنن حالا کی خبر دادن ساعت 3 صبح دوباره رفتیم اتاق عمل 100 نفر بهمون فحش دادن که الان چه وقته مریض آوردنه بیخیال شین ..خلاصه با تشخیص ایسکمی مزانتر بازش کردیم که دل و ردوش از من سالمتر بود خلاصه رفتیم یه دو ساعتی خوابیدیم بعدش دوباره امروز رفتیم اتاق عمل و که من با سرهنگ رفتم سر یه تیروئید که پوست باز کردنش رو داد به من خوشم اومد ..فردا هم امتحان دارم هیچی نخوندم حس خوندنشم نیست با پاشا رفتیم یه پیتزایی زدیم قرار بود ممل هم بیاد که خواهرش بهش زنگ زد و نیومد

ضایعانه

امروز صبح رفتیم مورنینگ وسطاش داشتم با ممل صحبت میکردم که استاد لاپاروسکوپی که جلسه رو اداره میکرد بر گشت از سر جلسه داد زد دکتر فلانی چقدر به مریض سرم دادیم ما هم که داشتیم با ممل حرف میزدیم یک کلمه نفهمیده بودیم خودمون رو پشت سر نفر جلویی قایم کردیم که باز ندا امد دکتر فلانی رزیدنت جراحی با شما هستم تو این فاصله هی ممل میگفت ۵تا ۶لیتر که ما دیدیم اگه بگیم دیگه خیلی ضایع بازیه و گفتم ببخشین من حواسم نبود استاد هم فرمودند گوش بدین و ما بدجوری جلوی خلق الله ضایع شدیم ..امروز هم که کشیک هستیم و تا الان یه مورد آمپوتاسیون پا داریم تو اورژانس تا صبح خدا به خیر کنه

CV line سخت

امروز کشیکیم و داغون سرماخوردگی الحمدلله کشیک خلوتیه عصر زنگ زدن گفتن یه CV line هستش بیا بزار رفتم مریض رو که دیدم یه خانم 80 ساله بود که از سرای سالمندان اومده بود و بچه های طب اورژانس هرچی سعی کرده بودند نتونسته بودند ازش رگ بگیرند منم چند نوبت سعی کردم تا بالاخره از قسمت پوزتریور گرفتم اتند محترم طب هم اومده بود قبلش گفت خیلی سخت بوده نتونستن بگیرن بعدش که گرفتم بچه های طب ازم تشکر کردن و کلا خیلی جو دوست داشتنی با بچه های طب دارم خیلی خوشم میاد یه مریض داریم با انسداد اومده معلوم نیست اتاق عملی هست یا نه ....

سرم زدیــــــم

امروز که با تن تبدار رفتم بخش رو ویزیت کردیم و بعدشم که به سفارش سرهنگ رفتیم اتاق عمل تا صبحونه بخوریم ولی من که حال نداشتم به بچه های اتاق عمل گفتم یه سرم بهم وصل کنن اولش اومدن از قسمت گودی آرنجم بگیرن که مقدور نشد و دهن ما رو آسفالت کردن و بعدشم که از پشت دستم گرفتن که باز پدرمون درومد

نماشگاه لاله ها

امروز با جناب وکیل و دوستشون رفتیم باغ لاله ها در آسارا نزدیک کرج خیلی خوش گذشت و صبحونه رو هم تو یه رستوران لب جاده به نام کاهار (امیدوارم اسمشو درست نوشته باشم) خوردیم بعدشم ساعت ۳۰ و ۲ رفتیم به استقبال پدر جان که از مکه تشریف فرما شدن امیر رضا بابا جان هنوز از راه نرسیده گفت واسه من چی آوردی بابا جون!!!
یه سرمای ناجور هم خوردم اعصاب خورد کن

امروز صبح (پنجشنبه)که رفتیم  ژورنال کلاب و از اساتید با شیرینی پذیرایی کردیم چون گند زده بودیم و روز معلم رو یادمون رفته بود . بعدشم دوباره برگشتیم پاویون زیر آلاچیق یه تریپ دیگه باز کیک و چایی زدیم ..و با سرهنگ و بقیه کلی عکس یادگاری و بگو بخند از سرهنگ هم شنبه رو مرخصی گرفتیم و بعدشم که پاشا زنگ زد شب رفتیم سینی سنتی زدیم موقع برگشتن دوستان قدیم یعنی رامین اصفهانی و علی بندرعباسی زنگ زدن با خانوم هاشون اومده بودند تهران رفتیم پارک ملت دیدار و گفتگو کردیم و شب هم برگشتیم بیمارستان کلا روز خوبی بود بجز صبح که این اینترن گیجم باز مهر منو گم کرده بود و منم قاطی کردم تازه امروز برای اولین بار به محل استراحت و شکم پرورانی بخش پاتک زدیم و با ماکارونی از ما پذیرایی شد