روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

می خواهند سر ما جای دیگری باشد

الان دارم از همون مشاوره ای که تو پست قبلی نوشتم میام . یه داستانی داشتیم با این مشاوره دوستان داخلی .  از مشاوره ما خوششون نیومد و پیغوم پسغوم دادن که چرا اینا رو نوشتین ..حالا ما چی نوشته بودیم نوشتیم که چرا دیر کارای مریض رو انجام دادین و اینکه مریض پول نداره دلیل نمیشه کاراش عقب بیفته زحمت بکشین با مدیر فنی بیمارستان و سوپروایزر و خلاصه مسئولین محترم تماس بگیرین هزینه هاش رایگان بشه ..خلاصه داستان یه کم بچه بازی شد ولی درسته که از دستم ناراحت شدن ( به عبارتی میخوان سر به تنم نباشه ) ولی کار مریض که 48 ساعت عقب افتاده بود با چند خط نوشته بنده در پرونده با چاشنی حواستونو جمع کنین باعث شد 3 صبح انجام بشه . یکی نیس بگه آخه مجبورین کاری رو که میشه در حالت عادی انجام داد رو بندازین 3 و 4 صبح همه رو آلاخون بالاخون کنین . تازه 3 قورت و هفتاد و پنج صدمشونم باقیه

اینترن جو زده

پاشا ظهر بهم زنگ زد گفت یه مریض عملی داره و نمی تونه بیاد من به جاش رفتم اتاق عمل . یه مریض کوله سیستیت بود که علائمش پا برجا مونده بود و تب و درد و ... با سال یکی پاشا رفتم چیف ما هم طبق معمول هی خودش عمل میکرد هی من نمیزاشتم خلاصه اوضاعی بود . یه مریض مشاوره هم داشتم بخش ریه که کلی order براش گذاشتم بعد 5 ساعت اینترنش زنگ زده میگه شما میخواین چیکارش کنین . میگم فلان و فلان کار که گفتم رو انجام دادین میگه دستورات شما باید reorder بشه تا من اجرا کنم . میگم خوب شما پس وقتی هیچ کاری براش نکردی من چی بگم . خلاصه اینترن مخترم یه جوری با بنده حرف میزد انگار استاد منه . کلی دوستمون اعتماد به نفس داشت . دو سه بار خواستم یه حالی بهش بدم . دوباره بی خیال شدم . خیلی جو گیر شده بود

مردم آزار

بعد از برد شیرین سرخ های پایتخت و جشن و شادی بازی به روش خودمون با خودم گفتم صبح که مشاوره نمیزارن سر صبح(امروز کشیکم قسمت مشاوره ) بزار دیر بریم بیمارستان . خلاصه در خواب ناز بودیم که کله سحر زنگ زده میگه یه مشاوره اورژانس داریم میگم چیه 20 دقیقه متن مشاوره رو خونده خط آخرش اینه . در صورت صلاحدید شما بیمار به درمانگاه روز شنبه ارجاع داده شود . میگم این کجاش اورژانسه که زنگ زدی ؟ میگه خوب شما بیا ببین اورژانسه یا نه من که نمی دونم . بعدشم میگه ببخشین منو دارن صدا میکنن .تق ق ق گوشی رو گذاشت .. . آخ  خ خ خ که چقدر دلم می خواد بعضیا رو خفه کنم

روزی که می تونست خوب باشه

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

دیر رسیدم

دیشب رفته بودم خونه یکی از آشنایان بعدش دیر شده بود حال نکردم برم خونه همونجا خوابیدم . دیر بیدار شدم . با هزار بدبختی تو این ترافیک خودمو رسوندم بیمارستان ساعت ۹ استاد زنگ زد به گوشیم که از چند تا از مریضا ازم سوال کنه . که ما فقط شرمندگی مونو ابراز کردیم و قرار شد من ببینمشون و سریع اطلاع بدم نتیجه این شد که همش داشتم ازین ور به اون ور میدوییدم . خلاصه بعدشم با استاژرها رفتیم درمانگاه . چند تا مریض دیدیم . بعدشم من رفتم اورژانس رو دیدم که خبری نبود . الانم اومدیم پاویون یه جوجی زدیم که البته اسمش جوجه بود فکر کنم یه مرغ بازنشسته بود از بس که این گوشتش سفت بود

هرنی در یک روز بد

یه سری جامونده هاد ارم که باید بنویسم  

جمعه: گیر داده بودن که من برگردم بیمارستان یه عمل داریم بعدشم خودشون ۴ نفر بودن من بدبخت رو می خواستن بکشونن بیمارستان . که ختم به خیر شد  

شنبه : قرار بود ما یه سی دی uptodate رو به استاد بدیم که یادمون رفت بعدش فهمیدیم کلی خجالت زده شدیم 

یکشنبه : کلا خنده بازار بود اولا که من یه جا خواستم جَنَم جراحی به خرج بدم یه عربده کشیدم استاد ما و بقیه و من جمله خودم زهرم ترکید البته استاد محترم هم می خواست خفم کنه . یه جا هم این چیف ما انقدر چیز چیز میکرد کلی بهش خندیدم مثلا می گفت این چیز منو دیدین (ماشینشو) چیز استاد ج رو دیدین (کارت ویزیتشو) . شبش هم ما آنکال وایسادیم پدرمون درومد یه جا مجبور شدم 2 صبح برم بخش . 

دوشنبه : یه مریض هرنی داشتیم که با سال 1 رفتیم یه جاش هم استاد اومد از فرمایشاتشون استفاده کردیم و چشتون روز بد نبینه یه جا استاد فهمید که مریض رو قبل از اینکه وسایل استفاده شده شو تو اتاق عمل بخره , مرخص شده قاطی کرد کلی همه مونو دعوا کرد . البته راست هم میگفت قیمت اون وسیله 2 میلیون بود واگه اون مریضه برنگرده استاد مجبوره خودش پولشو بده . خلاصه ازون ور هم سال 4 به سال 1 گیر داده بود که چرا حواست نبوده و مریض هم آی سی یو نداشت. بعدش یه چیز دیگه هم اینکه ما صبح 4 دقیقه دیر رسیدیم جلسه مورنینگ یکی از اساتید حسابی حالمونو گرفت

تیروئید خفن

آقای ممل ۱ هفته مثل من قراره بره کلاس روش تحقیق و ۱ هفته از سعادت دیدار ایشون محرومیم امروز تو اتاق عمل یه مریض تیروئیدکتومی داشتیم که این تیروئیدش مثل سنگ چسبیده بود . بعدشم یه مریض سینوس پیلونیدال داشتیم که روش استاد برای بنده تازگی داشت و البته به سال یک ما رسید تا من

ساحل

3 تا مشاوره مسخره رو رفتم انجام دادم ولی یکیش خیلی حالمو گرفت یه مریض داشتیم یه دختر جوون که به خاطر فیستول رکتوواژینال عمل شده بود . الان دیدم تو بخش زنان بستریه و مشاوره جراحی براش گذاشته بودن وقتی تو بخش ما بود خیلی شاد و شنگول بود همه به اسم کوچیک صداش میکردن (ساحل) الان که دیدمش اصلا خوب نبود و انگار مشکلش هم عود کرده بود . ولی کار جراحی نداشت .

کیک

نشسته بودم تو پاویون تنهایی داشت کم کم حوصلم سر میرفت که آقا پاشا یه دفعه با یه جعبه گنده کیک اومد تو جاتون خالی مثل اسب ( که حیوان نجیبیست ) خوردیم

خودکشی اسکیزوفرن

امروزمثل تراکتور عمل کردیم یه کیسه صفرای لاپاروسکوپی من سرعملش بودم بعدش یه کیسه صفرا باز رفتیم که بیشترشو من تنهایی رفتم آخراش که فهمیدیم تو کلدوک هم ممکنه سنگ باشه استاد هم اومد سر عمل . یه اسکیزوفرنی اومده بود که خودش گردنش رو بریده بود بازش کردیم به جاهای حساس آسیبی نخورده بود . الانم خوبه . منتظر یه مریضی هستیم مشکوک به ایسکمی مزانتر ۸۹ سالشه و مشکل قلبی هم داره