روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

خاله خرسه

امروز صبح تو morning جراحی این چیف بدبخت ما رو شستشو دادن اونم به خاطر یه قضیه قدیمی که ربطش دادن به الان بعدشم ما رو آخر سر نیگر داشتن مثل دارکوب به کلمون نوک زدن . رفتیم اتاق عمل من سر یه عمل تیروئید و کانسر سکوم بودم . خیلی دلم به حال چیفمون سوخت جلوی اون همه آدم بدجوری حالشو گرفتن . اصلا دل و دماغ عمل کردن نداشت . بعد از تموم شدن عمل هم فهمیدم سال 1 محترم ما نقش خاله خرسه رو بازی کرده و یه مشاوره رو که اصلا به اون ربطی نداشته و باید به من اطلاع میداده خودش سر خود رفته جواب داده و بامزه ترش هم اینه تو برگه مشاوره نوشته که به من اطلاع داده و از طرف منم امضا زده

هرنی با کمک چارلیز ترون

امروز رفتیم یه هرنی عمل کنم داشتم ساک هرنی رو که پیدا می کردم این چیف ما سر وکلش پیدا شد و خلاصه وقتی بیاد سر عمل دیگه باید یکی جلوشو بگیره . دیدم اگه کاری نکنم خودش تا ته عمل رو میره . از شانسم یه دفعه بحث خانم یکی از رزیدنتهای جراحی شد که هم دوره منه چیف بنده که اونم خانومه پرسید تو دیدیش منم گفتم آره گفت چه شکلیه منم چارلیز ترون رو تو ذهنم تصور کردم و به جای خانم دوستم براش توصیف کردم ازونجایی که اصولا خانوما بالاخره یه رگ خوابی دارن کلا این چیف ما عمل رو بی خیال شده بود و من داشتم از این موجود خیالی براش توضیح میدادم و در ضمنش عمل هم میکردم خلاصه همزمان دو تا کارو با هم میکردم این بنده خدا هم سراپا گوش میداد و کاری نمی کرد ...
خودمونیم خیلی ازین پولیتیک حال کردم