روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

این مورفین لعنتی

طبق معمول در حال مرگم همون مریضه که رفتم براش chest tube گذاشتم وقتی رفتم عکسشو ببینم دیدم افت سطح هوشیاری داره و یه ABG براش فرستادم Pco2:103 یعنی بدو بدو کاراش رو میکردم زنگ زدم به بی هوشی ها یاشار بود اومد اول می خواست اینتوبش کنه بعد گفتیم به خاطر M.S هستش که زدیم چون دیدیم مردمکاش هم واکنش نمی ده خلاصه به اتند هم زنگ زدیم و شروع کردیم به نالوکسان زدن ..مریض ازین رو به اون رو شد

آب شدم از خجالت

امروز اصلا روز خوبی نبود از اول صبح که با تداخل کشیکا شروع شد . بعدشم فلوی محترم یه حرفی رو زد بعدش ما طبق همون عمل کردیم اتند بی هوشی که شاکی شد برگشت صاف تو چشم ما نکاه کرد گفت من نگفتم ( به همین سادگی ). بعدش رفتیم سر اولین عمل که دوستان سی تی اون راآماده نکرده بودن کلا plan مریض عوض شد و استاد جنتلمن هم بنده خدا چیزی نگفت بعدش که از همه بد تر بود یه مریض رو رفتیم عمل کنیم معده بود آرمایشاش رو من نیگاه نکرده بودم . یعنی دلم می خواست زمین دهن باز کنه برم توش خیلی از استاد جنتلمن خجالت کشیدم خیلی. . . 

در حال مرگم

امروز(یکشنبه) کلاً داغون تمامم . صبح رفتم مریض انسدادی بدحال ....یه cv line براش گذاشتم . حالا این همراهاش وسط کار هی دم به دقه میان میگن چرا اذیتش می کنین . یعنی می خواستم خفشون کنم . بعدشم رفتیم اتاق عمل یه مریض داشتیم همانژیوم کبدی که پدرمونو در آورد تا 2-3 بعدازظهر سرپا بودیم . بعدش استاد آخر وقتیان مریض آورد و خلاصه دردسرتون ندم تا 8 اتاق عمل تشریف داشتیم بعدشم که آنکال بهش بودیم و یعنی دهن راه شوسه ( آسفالت مال یه دقیقشه ) بعدش در خدمت دوستان آقای ممل و البرز خان یه فست فودی زدیم و امیدوارم بزارن تا صبح بخوابیم یعنی همه ATP هامو دارم جمع میکنم اینا رو تایپ کنم 

کاسه های داغتر از آش

امروز آنکالم صبح رفتم مریضا رو ببینم یه مریض داریم کانسر معده خیلی هم اوضاش خرابه یه کم این چن روزه بهتر شده بود . صبح رفتم بالا سرش دیدم چشاش باز دهنش باز عین میت شده .بدو فشار و آزمایش و ..خلاصه قندش رو با گلوکومتر چک کردیم 33 بود . حالا همه این وسط داد میزنن این حشیش میکشه به خاطر اونه این تریاک می خوره به خاطر اونه . آقا جان این بدبخت چند روزی بیشتر مهمون این دنیا نیست دکترش گفته واسه درد هر چی دوست داره استفاده کنه ...شما؟؟؟

گند زدم با این مریض معرفی کردنم

امروز که رفتیم ژورنال بعدشم ما یه مریض رو برداشتیم بوردیم تومور بورد معرفی کردیم . که خودمونم نفهمیدیم چی شد بعد استاد محترم رئیس جلسه کلی شاکی شد و فلوی محترم پرید وسط و به داد ما رسید و البته زیر گوش ما هم یه چیزی گفت که بعلت +18 بودن از ذکر آن معذوریم . لیست کشیکا رو هم واسه این ماه دیدیمو خلاص

dead line

امروز به صورت کاملا اتفاقی زنگ زدم معاونت پژوهشی میگم این کار پروپوزال ما به کجا رسید برگشته میگه ااا چه خوب شد زنگ زدین از دانشگاه زنگ زدن که بهتون بگیم تا روز شنبه وقتا دارین پروپوزالتون رو اصلاح کنین و امضاهای اساتید رو هم بگیرین و ببرین تحویل بدین ...
یعنی من هلاک این اطلاع رسانیشونم ، حالا اینا به کنار شما فکر کن یکی از اساتیدی که قراره امضا کنه لندن تشریف دارن .خلاصه ما که از رو نرفتیم از استاد جنتلمنه اجازه گرفتیم ( بنده خدا می گفت کشتی ما رو با این پروپوزالت ) و افتادیم دنبال این داستان ها و با ریش گرو گذاشتن رفتیم اتاق عمل مُهر استاد لندن رفته رو هم گرفتیم و بعدش رفتیم پیش مشاوره آماری و با عجز و لابه اونم یه امضا زد زیرشو ...تا شنبه که بریم تحویل بدیم چند تا از دوستام نمی تونن تا شنبه آماده کنن منم شانسی تونستم همه رو پیدا کنم..یعنی داستانین اینا 

این قصه پرغصه پروپوزال

امروز اول صبح رفتیم پیش مشاور آماری و این قصه پرغصه پروپوزال ما انگار پایانی ندارد  و خلاصه کلی گیر و راهنمایی و ... وسطای یه عمل معده رسیدیم و هم بخشی عزیز در حال عمل کردن بودن با استاد جنتلمنمون که ما انقدر غر زدیم به جون این بنده خدا در آخر یه تیکه از آناستوموز ژژنوژژنوستومیش به ما رسید ...سگ تو ضرر

آپاندکتومی تنهایی

ساعت 2 صبحه تازه از اتاق عمل برگشتم . یه دونه آپاندیسیت بود که خودم تنهایی رفتم .سال یک ما مونده بود تو اورژانس مثل اینکه مریضه کد خورده بود . تازه فهمیدم اِسکِراب ( کمک جراح ) خوب نعمته

اُملت صبحگاهی

دیروز کشیک خوبی بود یه آپاندیسیت داشتیم که ما وایسادیم بالا سر سال یکی عمل کرد . صبحم رفتیم یه مشاوره نوزادان جواب دادیم . رفتیم بخش و رفتیم ژورنالو . اُملتو . . .

مثلاً تعطیل . . .

امروز مثلا ما یه دونه مریض واسه عمل داشتیم و عمل اصلیمون به خاطر مشکلات قلبی بیمار لغو شده بود . صبح رفتم ویزیت دیدم مریضی که تنها مریض لیست عملمون بوده نشسته داره سیر صبحونه می خوره میگم آقا مگه نگفتن که نباید چیزی بخوری . میفرمایند که من هنوز از نظر روحی آمادگی عمل ندارم ..خداییش من از دست این جماعت چه کنم..خدایا مَنِه بِکُش...خلاصه دیدیم مریض نداریم فلوی محترم امر فرمودن زنگ زدیم پذیرش خبری نشده زنگ زدیم این ور اونور خلاصه دیدیم مریض نیست گفتیم اتاق عمل تعطیله خیر سرمون بشینیم درس بخونیم . تا اومدیم بار سفر ببندیم دیدیم زنگ زدن یه مریض پیدا شده تشریف بیارین اتاق عمل ...یعنی میخواستم 99 تا فوش بدم ...یه عملی هم بود که اصلا دلم نمی خواست برم خلاصه خیلی الافی بود . یعنی یه روزم نمیشه ما مثل آدمیزاد استراحت کنیم