ساعت 2 صبحه رزیدنت زنان زنگ زده میگه شماره تلفن دکتر فلانی ( رزیدنت جراحی سال یک ) رو دارین؟ آی لاو یو PMC . ازون ور یه مریض نونهال 101 ساله داریم تا حالا دو تا مشاوره شده . احتمالا MI کرده تا صبح ما بیداریم باز آی لاو یو
امروز اولین روز مرخصی همکار گرام بود و ما مجبور بودیم مریضای ایشون رو هم ببینیم . که دیدیم و بعدشم مریضای خودمون رو دیدیمو استاد فرمودن دو تا مریض رو خدمت اساتید معرفی کنیم که اولیش رو که مدارکش رو دیدم متاستاز های متعدد داشت که به استاد زنگ زدم و نتیجه هم این شد مریض رو فرستادیم بره کموتراپی بشه . بعدشم یه مریض 25 ساله اومده بود بنده خدا با عود وحشتناک تومور داخل لگن که بی اختیاری ادرار و مدفوع هم پیدا کرده بود . قرار بر این شد که یه بار دیگه عمل بشه
امروز هم ما تو دور بد شانسی بودیم یه مری داشتن عمل میکردن اول صبح فهمیدیم که باید بریم درمانگاه . استاد آرشیتکت فرمودند من خودم به خانوم دکتر زنگ میزنم اجازتو میگیرم بیای اتاق عمل و مثل اینکه توافق بین دو جراح حاصل نشدو ما همچنان گوشه عزلت در درمانگاه نشستیم و مریض دیدیم. بعدشم رفتیم اتاق عمل اونم ساعت 12 ظهر و تنها کارمون شد اِکارتور کشی . اونم سر یه عمل اُنکوپلاستی برست . بعدشم که باز عصر رفتیم درمانگاه. کلاً روز، روز درمانگاه بود
امروز یه عمل معده داشتیم با " آرشیتکت " و ازونجایی که کلاً عمل دوست داره طبعاً به ما چیزی نرسید بعدشم که یه توده شکمی داشتیم که دیدیم بازم قراره داستان تکرار بشه ازون ور هم دوست و هو دوره ای عزیز هم بود گفتیم دو تایی که دیگه سر عمل نمیریم واسه همین من آف شدم اومدم بیرون شرح عمل نوشتم . در چند روز آینده قراره یه ویپل داشته باشیم
برای اولین بار یه عمل آمپوتاسیون ( قطع عضو ) داشتیم که از مفصل لگن انجام میشد . بسیار آموزشی بود . بعدشم که یه لاپاروسکوپی بود برای برداشتن یه لنف نود پاراآئورت مه یه دونه دیگه هم پیدا شد که مجبور شدن بازش کنن و برش دارن . خیلی روز خوبی بود زیاد خسته کننده نبود . شنیدم انگار شنبه عمل نداریم .
امروز اول از همه یه عمل تیروئیدکتومی داشتیم با استاد آرشیتکت ، که علیرغم تصور یه جاهاییش رو به ما هم دادن ولی کلا از پِلَنِ عمل خوشم نیومد . بعدش یه بازسازی برست داشتیم با خانم دکتر خوبه که اومدیم سر عمل نقاشیاش پاک شده بود بنده خدا سر درگم شده بود سر عمل . بعدشم که یه برداشتن لنف نود بود . از یه طرف دیگه امروز داشتن برای ژورنال برنامه ریزی میکردن قرار شد گرئه فعلی ما بده که چون ما داده بودیم از منشی ریییس بخش تا خانوم دکتر خوبه کلی بحث و حرف و حدیث و نهایتا هم قرعه کشی کردیم تا گروه بعدی پیدا کنن . خداییش فک کن ما دو بار مقاله بدیم بعد 2 تا گروه دیگه هستن که اصلا نداده باشن . با شکری و مهری هم سر این داستان مسجد نشستیم کلی حرف زدیم که ازین پس هواسمون باشه
یعنی خودم هلاک این رمزی نوشتنمم