امروز تا الان تقریباً ترکوندما...4 تا هرنی (فتق ) پشت سر هم یه تنه عمل کردم . فلوی محترم اعتماد کرده و هی پشت سر هم می خوابونیم عمل میکنیم اصلاً جشنواره هرنی زدیم. امیدوارم امروز زیاد طول نکشه .هرچند دیشب که کشیک بودیم شب خوبی بود و کسی به کار ما کار نداشت
امروز برگشتیم بیمارستان و بعد از کلی خوابیدن و استراحت مطلق.دیگه کم مونده بود زخم بستر بگیرم. خلاصه امروز رفتیم بیمارستان طفلان و از اول با همه چاق سلامتی و امروز در یک حرکت انقلابی فلوی محترم اصلا دست نشست بیاد سر عمل و ما یک هرنی که circumcision هم داشت را پوست تا پوست در ید قدرت خود گرفتیم و بسیار از این عمل انفرادی لذت بردیم. حدودای ساعت 2 بعدازظهر به وقت تهران ما عملامون تموم شد و اومدیم بیمارستان خودمون چونکه کشیک هستیم و تا حالا که الحمدلله خبری نبوده و دو یه تا مشاوره بی اهمیت به پست ما خورده ..امیدواریم تا صبح همینجوری باشه آخه فردا روز یکشنبست و خدا به خیر کنه..خودم شخصا امروز 12 نفر رو گذاشتم تو لیست عمل. دیگه حساب کنین
با اینکه دیشب کشیک بودم ولی خداییش خیلی خوش گذشت و کسی زنگ نزد. یعنی زیاد ما رو در به در نکردن امروز هم دارای بار آموزشی بود و وقتی یه فسقلی رو واسه کت دان آوردن و ما خودمون اکسپلور فرمودیم. فلوی محترم گفت که اینی که پیدا کردی احتمالاً شریانه و دوباره جستجو فرمودن و وریدی به باریکی مو پیدا شد که اصلاً نفهمیدیم این کاتتر 20 چه جوری از تویش رد شد و از همه مهمتر این که امروز ما مرخصیمون رو ok کردیم و لذا دوستان عزیز این وبلاگ تا روز شنبه که ما بر میگردیم به بیمارستان موقتاً تعطیل می باشد
خوب از کشیک سال دویی تو بیمارستان خودمون بگم. اول از همه که یه مریض داریم شکم مثبت یعنی بدوبدو باید ببریمش اتاق عمل 4 تا از پسراش خیلی شیک اومدن انگشت زدن که بابا بیخیال این که طوریش نیست ما رضایت به عمل نمیدیم. بعدش زنگ زدن یه مریض با آنوریسم آئورت پاره شده رو دارن اورژانسی میبرن اتاق عمل و به قول معروف هنوز امید هست مثل فشنگ پریدم اتاق عمل استادمون هم اومده بود...کشتیم خودمونو ولی بی فایده بود. اومدم بیرون که به همراهاش بگم دیدم یکی از رزیدنتای قلب هم وایساده و از آشناهاشه ...
همیشه خبر بد دادن حس بدی رو تا چند روز برام میاره. این رفیقمون هم که ....
تا صبح به خیر بگذرون خدایا
24 ساعت قبل بسیار مزخرف بود کشیک بیمارستان اطفال بودم . کل وقتم شده بود مشاوره های الکی جواب دادن. یه مشاوره گذاشتن دوستان رزیدنت اطفال اونم اورژانس از نظر کشیدن بخیه. من موندم چطوره تو کل بیمارستانای این مملکت استاژر میاد بیمارستان بخیه زدن رو بهش یاد میدن. اینترن که میشن واسه امتحان بخش جراحی ازشون انواع و اقسام بخیه زدن رو امتحان میگیرن بعد طرف رزیدنت شده میگه" من بلد نیستم بخیه بکشم" مشاوره جراحی بزارین. پروردگارا ما را از دست این جماعت نجات بده...پرستار بخش زنگ زده مشاوره جراحی دارین اورژانسی ساعت 1 صبح میگم از چه نظره؟ میگه نمیدونم هنوز ننوشتنش. میگم یعنی چی؟ این دیگه چه مدل اطلاع دادنه. میگه اصلا بزارین خود رزیدنتش رو صدا کنم با خودش حرف بزنین. خانم دکتر اومده گوشی رو گرفته. شروع کرده مریض 6 ماه پیش استاد شما عملش کرده. الان اومده با تهوع استفراغ شکمش نرمه کار میکنه آزمایشاتش نرماله سونوگرافیش نرماله عکس شکمش نرماله... وخلاصه هر چی به ذهن من و اون میرسید در مورد تشخیص مرتبط با جراحی نرمال بود. میگم خوب این برای چی مشاوره جراحی گذاشتین براش. میگه خوب سال بالامون گفته حالا جراحا هم بیان ببیننش ..میگم خوب آخه با چه تشخیصی..می فرمایند از نظر مسائل جراحی...شما فک کن من از نظر 10000 صفحه جراحی مریض رو ببینم... خلاصه کار رسید به سوپروایزرو داد وبیداد و این چه وضعشه و من از دست اینا دارم دیوونه میشم و ..سوپروایزر محترم هم ضمن آرام سازی اینجانب یکی به نعل زد یکی به میخ. خلاصش این شد که ما رفتیم تو برگه مشاوره مریض نوشتیم که لطفا مشاوره با اندیکاسیون جراحی بزارین. من گناه دارم گیر شماها افتادم. اوندیم بخوابیم ساعت 3 صبح بود هنوز پلک رو هم نزاشته بودیم که دیدیم باز تلفن زنگ خورد ساعت چنده 3و30 صبح . دیدیم رزیدنت محترم اطفال میفرمایند که یه مشاوره اورژانس داریم شکم حاد و سریع بیاین ببینینش و تا ما اومدیم بپرسیم چی به چیه تلفن و قطع کرد. ما هم بدو بدو رفتیم اورژانس میگم که خوب مریضه کجاست . پرستار محترم میگن که کدوم مریض. میگم همین که الان زنگ زدن گفتن شکم حاده و ...یه نگاهی به من کرده میگه . دکتر این که همون موقع که اومد گفت مریضمو میبرم خصوصی رضایت داد رفت. مگه به شما نگفتن...
یعنی من هلاک این هماهنگیشونم. بعد که بهشون میگی مریض اصلا وجود خارجی نداره شما چرا به من زنگ زدی همچین با تعجب نگاه میکنن که یعنی خواب دیدی.توهم داری
امروز بسی روز خوبی بود و ما کلاْ تا ساعت ۱ مهمان اتق عمل نبودیم. امروز استاد ژپتو به شوخی فرمودن راه افتادی دیگه این آقای فلو بهت که عمل میده. و ما هم رنگ به رنگ شدیم و تیریپ خجالتی و ...امروز یه عمل کلستومی هم دیدیم که بسی برای ما آموزش داشت و به قول استاد اگر روزی روزگاری در بلادی far from the کلیه امکانات یه بچه ای با اون شرایط به دنیا اومد ما ناجی باشیم و ازین حرفا.فلوی محترم هم فرمودن که فردا چون 5 شنبس و عمل نداریم شما خواستی دیر بیا من مریضا رو خودم می بینم. یعنی خوش خوشانمونه
نمی دونم اون موقعی که شانس تقسیم میکردن ما کجا بودیم ..امروز خیر سرمون دیدیم روز جهانیه فتقه( هر موقع یه عملی زیاد باشه بچه های اتاق عمل میگن روز جهانیشه ) امروز 6 تا عمل فتق داشتیم که بماند که چه جوری هیچ کدومش به ما نمیرسید . دلمون خوش بود که اقلاً زود تموم میشه . نشون به اون نشون که هی از در و دیوار مریض سر پایی و ته پایی میومد و خلاصه به سلامتی تا 6 در خدمت اتاق عمل بودیم . امروز البته یه عمل لوبکتومی ریه هم داشتیم اونم از یه بچه 2 ماهه.خیلی خفن بود.چند دقیقه پیش هم فلوی محترم زنگ زدن که دستورات مریض اجرا نشده مگه نگفتی که ما هم با ادله ( مبنی بر اینکه ما نفهمیدیم چرا نرس های همراه ما ننوشتن) بی گناهی خود را فریاد زدیم
الان ساعت 3 و 15 دقیقه صبحه دوشنبس...
دیروز خیلی سنگین بود یعنی مثل کش تنبون هی ازین اتاق به اون اتاق یکی دو تا هرنی به تورمون خورد یه کم اعصابمون اومد سر جاش وی تا 7 شب تو اتاق عمل بودیم که یه دفعه گفتن یه مشاوره اورژانس دارین رفتم تو اورژانس دیدم یه دختر 8 ساله اومده با علام آپاندیسیت که اومد و لاپاروسکوپی شد . خلاصه بعدش اومدیم مثل جنازه افتادیم الحمدلله تا 12 کسی به ما زنگ نزد که خوابیدیم و بعدش یعنی از 12 تا الان دارن تلافیشو در میارن