تا همین الان که دارم تایپ میکنم مریض پشت مریض داشتیم و امروز هم برای اولین بار ما نشستیم پشت فرمون هرنی اطفال. یه هایپوسپادیاس داشتیم یه بستن کلستومی که البته شکم باز شد و آناستوموزش هم پول ترو بود 4 ساعت طول کشید . یه هرنی هم وایسادیم جلوی استاد خفن و همین الان تموم شد و کلی چیز یاد گرفتیم ازش . یه شکاف کام هم عمل شد . بقیش دیگه یادم نمیاد . داریم از خستگی میمیریم و امشب هم کشیکیم
امروز روز سبکی بود. کلا تا 1 بیشتر طول نکشید. یه عمل (Vesicoureteral reflux (VUR داشتیم یه هرنی و یه تعبیه کاتتر پورت. بعدش با فلوی محترم نشستیم و برنامه کشیکامو باهاش هماهنگ کردم. یه چند روز هم می خوام ازش مرخصی بگیرم. فعلا که همه چیز خوبه ولی فکر میکنم فردا روز سنگینی باشه . فردام کشیکم
یه مشاوره 1 صبح داشتم که مریض 12 روز بود پاش واضحاً گانگرنه بود بعد آقایون مشاوره جراحی عروق اورژانس براش گذاشته بودن . تا دیدمش ساعت شد 2. بعدش اومدم خوابیدم 2و30 زنگ زدن که یه مریض داریم مشکوک به انسداد . گفتم عکسش رو بگیرن آزمایشاتشو رد کنن بهم اطلاع بدن . تا صبح که خبری نشد. صبح که اومدم بیمارستان اطفال از آموزش زنگ زدن که چرا مریض رو ندیدی. الانک که اومدم بیمارستان میبینم 11 تا تو لیست عمل داریم ...
امروز دو تا مریض کوچیک داشتیم هم عمل کوچیک هم اندازه مریض . البته یه درس بزرگ هم امروز گرفتم همون دختر کوچولویی که مشکوک به انسداد بود و براش سی تی خواسته بودم . عمل شد و اینتوساسپشن درومد. کشیک اورژانس ( سال دویی ) هستم . از اون جای داغون اومدم و برگشتم بیمارستان خودمون . با اینکه خسته بودم ولی تا در و دیوار بیمارستان رو دیدم انگار دنیا رو بهم دادن خیلی حال کردم. ولی چشمتون روز بد نبینه کلی مشاوره برامون گذاشتن. رفتم برای یه مریض hcv مثبت که رگ نداشت از سفالیکش رگ بگیرم که نشد. سال یکی هم کمک میکرد ولی نشد. در همین حین بودیم که سال دو زنان زنگ زد و با التماس گفت مریضش تو شوکه و بدویین بیاین شانس آورد همونجا بودیم رگ هم نداشت که براش cv line گرفتم و ....
خدا کنه بتونم تا صبح بخوابم باید 5 بیدار شم برگردم تو اون گوانتانامو
اوایل صبح شنبس و 2 تا عمل هرنی تو لیست عملمون هستن. دیروز که جمعه باشه خوب شروع شد ولی.....
ادامه مطلب ...امروز دهن بنده رو به صورت جاده شوسه درآوردن یعنی کم مونده برم همراهای مریضا رو هم ببینم . چپ و راست دارن مشاوره میذارن 90 درصدش هم اصلا اندیکاسیون نداره . حالا جالبه اینه که یه مریض رو براش مشاوره گذاشتن جهت کشیدن نمونه مایه ریه برای بررسی آزمایشگاهی . بعد که مریض رو دیدم نتیجه این شد که برای مریض chest tube گذاشتم. یه دختر افغانی 11 ساله بود . ولی خداییش شانس آوردم خوب بی حس شد . یه بارم آخ نگفت . اینجا تو پاویونم که انگار مناطق زلزله زدس . کلا غذا پیدا نمیشه. ظهر ساعت 1 اومدم میبینم هیچی پیدا نمیشه . از مسئولش پرسیدم غذا نمیارن . برگشته میخنده میگه دکتر اینجا همه دو تا دو تا می خورن...یعنی من موندم این آشغالایی که اینا میدن و من فقط دو تا قاشقشو می خوام بخورم که دل ضعفم از بین بره، اینا چه جوری میخورن..از طرف دیگه هم چون سال یکی های اطفال تازه اومدن، سال دویی ها نمیان مریضا رو ببینن سال یکی هم که چیزی بلد نیست نتیجه این میشه که هی مشاوره میدن.خدایا آخر عاقبت ما رو ختم به خیر کن
اول از همه تشکر میکنم از همه دوستانی که منو مورد لطف خودشون قرار دادند و روز پزشک رو تبریک گفتن. خوب حالا بریم سراغ اتفاقات امروز ...
واسه این که هر جور حساب کردم با خودم دیدم خیلی تو راه می مونم ساعت یه ربع به ۶ بیدار شدم و اومدم بیمارستان جدید. خیلی کوچولو و نقلیه اولش تو ذوقم خورد. بعدش رفتم پاویون که بچه های کشیک قبلی رو پیدا کنم و ازشون راهنمایی بگیرم دیدم جا تره و رزیدنتی در کار نیست فلوی محترم هم که مرخصی، لذا رفتیم بخش و اونجا حودمونو معرفی کردیم و بعدشم رفتیم اتاق عمل و یه استاد مسن و دوست داشتنی رو دیدیم که اسمشو میخوام بزارم "پدر ژپتو" . نمی دونم چرا ولی احساس کردم خیلی مهربون و دلسوزه . خلاصه رفتیم با استاد بخش رو هم دیدیم و بعدش فهمیدیم دو تا عمل هم دارن . اولیش که یه هرنی دو طرفه بود( فتق ) که یه سمتش رو اول استاد رفت و بعدش هم اون سمتش رو من رفتم . بعد از اون استاد دیگه اومد که شنیدم عملای خیلی خفن میکنه و با یه لباس اتاق عمل خیلی خشکل made in اون ور آب اومده بود اتاق عمل که می خوام اسمشو بزارم استاد " خفن " . با این استاد هم یه عمل جراحی انگشت اضافه داشتیم . که عمل کوچولویی حساب میشد و خیلی کار نداشت. بعدش یه نی نی رو آوردن که براش رگ بگیریم و نکته باحال این بود که کاتتر 22 تو کل بیمارستان پیدا نشد و لذا عمل هم موفقیتی نداشت چون ما کاتتر بزرگتر داشتیم که تو رگ بچه نمیرفت. خلاصه با همت خبره های اتاق عمل عجالتاً رگی براش گرفتن. بعدش گفتن مشاوره داریم رفتم اورژانس یه بچه 7 ساله بود با دل درد. معاینش کردم دیدم آپاندیسه به پدر ژپتو زنگ زدم گفتم . گفت بفرستش سونو گرافی که سونو هم تایید کرد و اومد اتاق عمل و پدر ژپتو وایساد جلوی من کمک و من عملش کردم . اولین بار بود که آپاندیس بچه عمل می کردم و خیلی هم برام سخت نبود. البته خداییش خیلی خوش دست بود و خیلی هم آپاندیس هرکولی داشت جوری که استاد خودشم تعجب کرد و گفت دوربین منو بیارین و ازش عکس گرفت. بعدشم یع دو تا مشاوره کوچولو و اومدیم کلید پاویون رو گرفتیم و در حال حاضر ذوق رده هستیم که در اتاقمون کامپیوتر و اینترنت های سرعت هم داریم و اینجا بیمارستان است صدای کیبورد ما را از اتاق رزیدنت جراحی می شنوین
و امروز هم آخرین روز از بخش فعلی بود و از فردا می خوایم بریم بخش اطفال. خیلی راش دوره کلاْ عزا گرفتم بعدشم نمی دونم تو این تعطیلات به ما مرخصی میدن یا نمیدن. بگذریم.
امروز که فکر میکردیم هیچ خبری نیست استاد؛آرشیتکت؛ زنگ زد که هر آینه مریضی آمد و بستری کنید آن را در بخش از بهر من که او را عمل نمایم که آمد و خوابید و قراره که بفرستیمش اتاق عمل . و ما بعد از آن در درمانگاه نشستیم و تا آمدن همکار محترم مریض دیدیم و بعد از اساتید خداحافظی نمودیم و دیگر هیچ