روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

موجودی به نام ببعیان

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

شالدون دردسر ساز

شنبه کشیک بودم خیلی داغونم از 12 شب تا صبح مریضای درب و داغون اومدن صبح کاوی اومد راند اورژانس یعنی کف کردم دفعه اولشم بود که اومد خلاصه 3 تا مریض دید 3 تاشونم گفت برن اتاق عمل حالا یکیشون انسداد روده بود اون هیچی یکیشون پریتونیت صفراوی بود که تو شهرستان ترتیبشو داده بودم اونم هیچی یه مریض 80 ساله که آلزایمر هم داشت و تو اورژانس کد خورده بود و زیر دستگاه بودم میخواستیم بفرستیم اتاق عمل خلاصه بگیر و ببند و رضایت جراحی پر خطر و آخرشم دوباره کد خورد و اکس پایر شد.امروز فهمیدم عاطی رو به خاطر اون قضیه شالدونه فرستادن خونه اینجور که معلومه خوابای بدی براش دیدن آزاد رو هم فرستادن خونه معلوم نیست اینجا چه خبره

اولین شالدون

امروز صبح نشسته بودیم که نگی اس زد یه شالدون هست بریم بزاریم ..رفتیم یه مریض ESRD بود که می خواستن برای دیالیزش شالدون بزارن خیلی خوب گرفتم و فقط موقع رد کردن وایر یه کم گیر کرد که نگی اومد جابجاش کرد و درست شد بعدشم بیمارستان رو به مقصد خونه وکیل ترک کردیم و ساعت 19 برگشتیم و گزارش بخش دادیم به سرهنگ اونم با 3 تا مریض که الحمدلله به خیر گذشت انترن محترم هم گفت می خوام برم خونه که گفتیم تو هم برو خوش باش.فردا هم به سلامتی اکتیو هستیم خدا به خیر بگذرونه

اولین chest tube برای نوموتوراکس

ساعت ٢٣ امشب( ١٨ آذر ) که بنده مثلا باید بیرون بیمارستان باشم و خیر سرم آف هستم تو پاویون داشتم اینترنت کار می کردم که نگی اومد گفت تو چرا اینجایی بعد هم گفت اگه دوست داری بریم یه chest tube بزاریم رفتم و تو بخش جراحی اعصاب بود طرف نوموتوراکس کرده بود خلاصه گذاشتم و دفعه اولم هم بود که نوموتوراکس میزاشتم خیلی حال داد البته بعدش فهمیدم که باید عاطی میومده بزاره که نگذاشته و نصیب من شده


بیا chest tube بکش

صبح که خبری نبود کلاً ٧ تا مریض داشتیم ٣ تاشم امروز مرخص کردیم یکیشونم رفته مرخصی موقت جمعاً ٣ تا مریض داریم خداییش آخر خندس بخش با ۴ تا مریض به هر کی هم زنگ میزنیم بیاد بستری بشه نمیاد ..کارای بخش که تموم شد رفتیم لالا کنیم که ناغافل گفتن بیا ٢ تا chest tube که گذاشتی رو بکش خلاصه خواب رو بر ما حرام کردن ولی بعدش اومدیم سیر خوابیدیم

پیتزا 72

امروز کلا روز خوبی بود صبح که با نگی تا سرهنگ بیاد مریضا رو دیدیم وقتی هم سرهنگ اومد این خانم دکتر اینترنمون رفت اجازه بگیره که دیر بیاد اونم سرهنگ زد تو برجکش بعدشم به من گیر داد که چرا خودت بهشون نمیگی که سر ساعت بیان میگی با من صحبت کنن خلاصه این اینترنمون کلی دمغ شد بعدشم که رفتیم پیش وکیل محترم و با هم رفتیم یه چایی زدیم در ارتفاعات و بعد من برگشتم بینارستان با امیر رفتیم یه کافی شاپ به سفارش اون که اسمش پیتزا ٧٢ بود بعد پاستلا سفارش دادیم خیلی خوشمزه بود

اینترن های جدید

امروز که همه چی به خیر و خوشی گذشت و من آف بودم .اینترن های دوره جدید هم اومدن یه پسر با دو تا دختر.منشی بخش میگه همراه اون مریض منتال ریتارده باز زنگ زده می خواد با شما حرف بزنه شمارشم داده که من زنگ بزنم.من موندم با این چه کنم

گند زدم

امروز یه مریض دیابتی داشتیم که باید میرفت اتاق عمل و بنده یادم رفت که دستورات دیابتی مخصوصا سرمش رو بنویسم و سرهنگ هم کلی از دست بنده شاکی شد یه مریض هایپر پارا هم داریم که مدارکش کامل نیست پدرمون درومد سر این امروز این خانم منتال ریتارد رو هم مرخص کردیم این همراهش گیر داده شماره بدین اگه مشکلی داشت من تماس بگیرم عصر هم زنگ زده بود بخش که من کجام گفتم بگین نیستش گفته بود من شماره بدم زنگ میزنه؟اینم از مریضای ما

جراحی کنسل و مریض عصبانی شد

امروز رفتیم مریض ترومایی رو سی تی کردیم که نکته خاصی نداشت . اینترن های محترممون هم جلوی چشم بنده نمره 100 به خودشون دادن و مهر منو هم از جیبشون در آوردن و با لبخند ملیح زیر برگه زدن و رفتن .در کل خیلی باحال هستن همه چی خوب بود تا شب که یه مریض کیسه صفرا عملش کنسل شد و خلاصه داد و بیداد می خواستن بنده رو خفه کنن چون من بهشون گفته بودم احتمالا مریض فردا عمل میشه خلاصه کلی شوهرش به ما بد و بیراه گفت دادشش منطقی بود باهاش صحبت کردیم حق داشت مشکل مالی داشت. و خلاصه آخرش هم به اصرار خودش و همراهاش با رضایت شخصی رفت گفت بچه کوچیک دارم این برام درس عبرتی بود که دیگه جلو جلو حتی به مریضی که لیست عمله خبر ندم بعدشم با امیر زدیم بیرون و رفتیم یه پیتزا زدیم و برگشتیم

۴ تا cv line

دیروز کشیک بودم 4 تا cv line به پستم خورد یکیش که مریض بی نهایت چاق بود و ادماتو که اصلا آناتومی خوبی هم نداشت و نتونستم بزارم دومیش یه دختر جوون بود که راحت بود سومیش رفتم سی سی یو که اونم یه پیرزن بود که انقدر دست و پا میزد که نتونستم کارمو بکنم اونم هیچی چهارمیش هم یه پسر نوجوون هموفیلی بود که رضایت نداد بزارم در کل شب بدی نبود و دم صبح هم دو تا ترومایی اومدن که زیاد مسئله دار نبودن