امروز رفتیم ژورنال کلاب آخراش استاد برست به نحوه مقاله ارائه دادن رزیدنتا گیر داد که همانا امیر سال دویی بود و بعدشم به میر گیر داد که این حتی پرب و درب هم بلد نیست و کلا گیر پشت گیر و گفتن شما خیلی بی سواد دارین بار میاین وسطاش یه انسان شریفی گفت اگه شماها هم حرفی دارین بزنین که سبحان چند کلامی گفت و منم می خواستم حرف بزنم که بی خیال شدم و تهش هم عصا گفت ما قبول داریم که هر چی به ما گیر دادین درسته که همه از پاچه خواریش ناراحت شدن خلاصه رفتیم مریض اورژانس رو هم با استاد جوونه دیدیم و بعدش رفتیم پاویون و یه نیمرو با ممل زدیم و سرهنگ هم هاردش رو آورد رفتیم براش فیلم ریختم و بچه ها هم جمع شدن و ازون ور به عصا گیر دادن که این چه حرفی بود زدی و خلاصه ازون ور به امیر و خلاصه داشت دعوا بالا میگرفت که من که حوصلش رو نداشتم رفتم و ...
شب با پاشا رفتیم سر عمل آپاندیس و من ادش وایسادم نگی هم سال دویی بود و کلا سر عمل نیومد خیلی حال داد دو تایی تا تهش رو رفتیم وسطاش کلی بهم زنگ زدن آف که شدم دیدم یکیش سرهنگ بود ..بلافاصله به آی سی یو زنگ زدم که گفتن مریض out put کمی داشته و چون منو پیدا نکردن به رزیدنت بیهوشی زنگ زدن اونم گفته نرمال سالین 500 تا بهش زدن بعدش بلافاصله به پیوند زنگ زدم که اونم مریض سدیمش پایین بود گفتم چی کار کنن و بلافاصله بعدش به سرهنگ زنگ زدم که گفت من کاری نداشتم از بیمارستان زنگ زدن بهش فکر کرده من باهاش کار دارم
دیروز یکی از رویایی ترین کشیک هام رو داشتم اولش اصلا معلوم نبود چون روز جمعه بود و اشتباهی مشاوره ها رو هم روی موبایل من دایورت کرده بودند پیش خودم گفتم بدبخت شدم ممل هم که فهمید دیگه کلی خرکیف شده بود خلاصه نشون به اون نشون که ما فقط یه آپاندیسیت بردیم اتاق عمل با اون بچه پررو سال دویی که وسطاش به ممل گیر داد و لوس بازی ذرآورد و ازون شوخی شوفری که ممل هم زد تو برجکش و حالش و گرفت که زد تو خاکی کلی حال کردم خلاصه این آپاندیسیت رو من رفتم بعدیشم رو ممل رفت که سال دویی شاکی شده بود چرا پشت سر هم نمیبرین خلاصه دو تا آپاندیس داشتیم تا آخر شب بعدش یه بریدگی ساعد اومد که فرستادیمش کالر داپلر که شریانش خوب بود دادیمش ترمیمی و الحمدلله تا صبح هم کسی به کار ما کار نداشت صبح هم که اومدیم دو تا دیگع آپاندیس اومده بود که بردیم اتاق عمل الکتیو و حالا نکته استثنایی قضیه این بود که در یه حرکت انقلابی ما از استاد محترممون که برای خودش غولیه در جراحی و بوردمن هم هستش خواهش کردیم بیاد آپاندیس با ما عمل کنه که اومد و منم رفتم و تقریبا ایشون اد من بود و خلاصه ما دست استاد رو هم دیدیم چیف ما میگفت به هرکی بگی امروز استاد فلانی رو مجبور کردیم آپاندیس عمل کنه باورش نمیشه ..میگفت من این ننگ رو کجا بگم..در ضمن امروز دو تا از عمل های گندمون کنسل شد
امروز کشیکیم و داغون سرماخوردگی الحمدلله کشیک خلوتیه عصر زنگ زدن گفتن یه CV line هستش بیا بزار رفتم مریض رو که دیدم یه خانم 80 ساله بود که از سرای سالمندان اومده بود و بچه های طب اورژانس هرچی سعی کرده بودند نتونسته بودند ازش رگ بگیرند منم چند نوبت سعی کردم تا بالاخره از قسمت پوزتریور گرفتم اتند محترم طب هم اومده بود قبلش گفت خیلی سخت بوده نتونستن بگیرن بعدش که گرفتم بچه های طب ازم تشکر کردن و کلا خیلی جو دوست داشتنی با بچه های طب دارم خیلی خوشم میاد یه مریض داریم با انسداد اومده معلوم نیست اتاق عملی هست یا نه ....
با پاشا رفتیم بیرون یه کباب ترکی زدیم و برگشتیم ممل هم اس زده که فردا مریضای اورژانس رو میام تحویل میگیرم منم که مریض ندارم بهش تحویل بدم
امروز که تا شب اتفاق خاصی نداشتیم شب با عمو پاشا رفتیم یه جایی یه رستوران سنتی تو آبان جنوبی یعنی بخوام آدرس بدم کریم خان بعد میرین تو آبان جنوبی کنار رستوران نایب اونجا به پیشنهاد پاشا یه سینی سنتی گرفتیم خیلی باحال بود تو این سینی هم کوبیده بود هم جوجه کباب بود هم سیب زمینی سرخ کرده بود هم دنده کباب بود کنارشم میرزاقاسمی و کشک بادمجون گذاشته بودن یعنی یه چیزی تو مایه های سوخت جت بود..دارم می ترکم