روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

عذر خواهی همراه مریض

همراه مریضی که دیشب بخش رو بهم ریخته بود امشب اومد عذرخواهی و گفت من تقصیری ندارم پرستار به من کم محلی کرده بعدشم گفت آقای دکتر یکیشون پشت سر شما یه حرفایی زد دیدم بهتره از همکار دفاع کنم لذا نگذاشتم حرفشو بزنه و .... 

امیدوارم این مریض mental retard  که بعلت ولولوس سیگموییدشو برداشتن به سلامت از بخش بره

تعویض رزیدنتای سال دو

دیروز مریض MR ما که ولولوس داشت و الان اومده بخش به خاطر جمع شدن کلات تو تراکش نزدیک بود expire  بشه که سریع به دادش رسیدیم حالا این وسط یه سری همراه داره که دارن به زمین و زمان فحش میدن بعدشم که من رفتم با نگهبان و نیروی انتظامی هم درگیر شده بودند.....

امروز یه دفعه دیدیم استاد رب و استاد طول یه دفعه اومدن بخش و منو صدا کردند گفتن بریم راند نزدیک بود قبض روح بشم از شانسم مریضا رو میشناختم که وسطای راند هم سرهنگ رسید و نجاتمون داد...به سرهنگ گفتم اجازه اومدن من به اتاق عمل رو بگیره که بعدش خبر رسید رب موافقت کرده ولی کاوی مخالفت کرده

امروز رزیدنتای سال دویی هم عوض شدن و به جای سرگرد خانوم دکتر نگی اومده

2 تا مریض محمد کد خوردند

دیروز که کشیک بودم تا شب مریض نداشتیم فقط یه آپاندیسیت بود یه دفعه از 11 شب اورژانس ترکید خلاصه بد جور حال گیری بود تو مریضا یه خانوم مسن بود که ایسکمی اندام بود هر چی بهش گفتیم خانوم باید عمل بشی امکان قطع پات هم هست به خرجش نرفت گفت میرم یه جای دیگه ..محمد هم ازون شباش بود 2 تا از مریضاش کد خوردن و expire شدن سر یکیشون من زودتر رسیدم تا اون برسه موندم CPR کردمش امروز صبحم این رزیدنت کشیک قلب دهنمونو سرویس کرد تا بیاد ok عمل بده جدیداً یاد گرفتن میگن مریض رو بزارین پشت در اتاق عمل ما میایم می بینیمش

اولین امتحان رزیدنتی

امروز رفتیم اولین امتحان رزیدنتی رو دادیم و تا الانم که نمی دونم چی کار کردم امیدوارم خیلی خراب نشده باشهخ بعد با ماشین سر گرد اومدیم بیمارستان سرهنگ هم باهامون اومد رفتیم و بخش رو راند کردیم بعد از رفتنشون من رفتم سی تی اسکن یکی از مریضا رو ریپورت کردم موقع برگشتن استاد ( ک ) مارو دید و. خلاصه نتیجه این شد که رفتیم با هم بخش رو راند کردیم بعد از اونجایی که خودش گفته بود به مریضا مرخصی موقت ندید بعد که فهمید ما دادیم یه کم قاطی کرد یا حداقل اینجوری به ذهن من رسیدبعد سر یه مریض گفت این سی تی داره یا نداره  که من یادم نبود بعد تشخیصش رو هم اشتباه گفتم خلاصه یه دفعه گفت به سرهنگ بگو به من زنگ بزنه خلاصه ما هم به سرهنگ گفتیم و البته طبق معمول سرهنگ قاطی کرد و ....

بعدش رفتیم با سرگرد یه پینگ پنگی زدیم که وسطاش ۲ تا از سال چهاری ها هم اومدن و بعدشم رفتیم ۴ تایی یه فوتبال دستی زدیم خیلی حال داد

بعدش خبر رسید که پدر یکی از سال دو ها فوت شده با مردان سال یکی رفتیم خونشون تو اکباتان و تسلیتی گفتیم و به پیشنهاد رضا رفتیم یه کبابی زدیم که انصافاْ‌خیلی خوشمزه بود..و بعدشم اومدیم بیمارستان و بخش و موقع گزارش بخش که راجب به قضیه صبح انگار سرهنگ درستش کرده بود ولی سر یه مریضICU که سچوریشنش افتاد پایین و نرس های اونجا بردنش زیر دستگاه به من گیر داد حالا چرا ما خودمونم نفهمیدیم که چرا اونا بردنش زیر دستگاه ما باید جواب پس بدیم 

روز عید

روز عید قربانه ساعت ۸ اومدیم بخش رو با اینترن محترم راند کردیم فعلاْ مملکت دست ماست فردا هم که امتحان داریم اولین امتحان داخل دانشگاهه و شکر خدا اصلاْ آمادگی نداریم

کتاب ترجمه شوارتز خریدم

الان دارم از تیمورزاده میام ترجمه شوارتز رو گرفتم دوره ۴ جلدیش با نمونه سوالات بورد و ارتقاء که جمعاْ با یه مارکر شد ۸۱هزار تومن خداییش کتاب های پزشکی خیلی گرونه...ولی باید سعی کنم دیگه ترجمه نخونم..و تکست خون بشم اولش سخته ولی سعی خودمو می کنم

اولین روز مرخصی

امروز ساعت 11 بیدار شدم خیلی حال داد از وقتی رفتم بیمارستان تا حالا اولین دفعس که تا این موقع روز می خوابم دیشب هم موبایلم رو سایلنت کردم صبح که نیگاش کردم از بیمارستان چند دفعه زنگ زده بودن و یه پیغام هم داشتم از اینترنم بود که نوشته بود چند تا از شماره تلفن های بیمار ها رو بهش بدم تا زنگ بزنن خلاصه تازه یادم افتاد همه شماره ها پیش خودمه به محمد زنگ زدم تا بهش بده بعدشم خواستم برم تیمورزاده کتاب بخرم که خواهرم اومد گفت تا ملا صدرا ببرمش خلاصه افتادیم تو ترافیک و تهش به این نتیجه رسیدیم که بی خیال کتاب خریدن بشیم..ولی وقتی یادم میفته که یه هفته دیگه امتحان داریم.حالم بد میشه..فعلاً دارم گره زدن تمرین میکنم دیروز سرهنگ تو اتاق عمل گیر داد و البته یه قلق گره زدن رو هم بهم نشون داد که تا حالا نفهمیده بودم.

گیر ۳ پیچ

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

تخت میگیریم

واسه ICU مریض رفتیم از بخش ترخیصش کردیم که شب بره رو تخت ICU بخوابه تا صبح تخت داشته باشه ببریمش اتاق عمل احتمالاً یه مدرک هتل داری هم به ما بدن از بس که خبره شدیم تو کار تخت گرفتن!!!
الانم یه جناب سرگرد جوون نیروی انتظامی اومد که میگفت من تیر زدم تو پای این جوونه که شما خوابوندینش و می خواین فردا ترخیصش کنین و میگفت چیکار کنم ..خلاصه راهنماییش کردم و تهش گفتم دمت گرم عجب نشونه گیری داری جوری زدی که هم ارتوپد ها و هم جراح ها مرخصش کردن ..خودش هم خندش گرفته بود میگفت تو این هفته این دومیشه

سر کاریم!!!

امروز رفتیم یه مریض گلوله خورده رو مدارکش رو بردیم که مثلاْ در موردش نظر بدن که اصلا تو جلسه معرفی نشد بعد خودشو بر داشتیم بردیم اتاق عمل استاد دیدش گفته تحت نظر باشه خلاصه بامزش اینه این اگه ترخیص بشه باید بره زندان ولی گیر داده حوصلم سر رفته منو مرخص کنین... 

الانم بنده نشستم تو ICU منتظر همراه مریض که بیاد مریضشو ببره بخش ما از اتاق عمل مریض بیاریم سر جاش البته مریض عاطیه که دمش گرم خوب مردانگی کرد وگرنه تخت نداشتیم در هر صورت فعلاً سر کاریم تا همراه محترم بیاد تسویه کنه مریضشو ببره..از اون ور هم اصلاً معلوم نیست مریض ما قابل عمل باشه ...یعنی ممکنه همه این کارا الکی باشه