امروز رفتم سر یه عمل توتال کولکتومی و خداییش استاد جنتلمن خیلی به ما حال داد و خیلی هاشو خودم رفتم بعدش فلوی محترم گفت رکتومو من باید برم قرار بود برای مریض پاچ درست کنیم . که رفت و موقع آناستوموز حلقوی زدن ازونی که استاد می خواست بشه فاصله دار زد . بعدش ما یه مریض excisional biopsy داشتیم که wire گذاشته بودن مریض یه دفعه به خون افتاد و اندازه هپاتکتومی باتل پر شد استاد خودشم اومد سر عمل فلو محترم رو خیلی اذیت کردیم . بعدشم که ما کشیک بودیم اومدیم این ور یه مشاوره مسخره زنان داشتیم مریض سرومورو گنده نشسته بود . می خواستم بزنم زیر گوش رزیدنتشون از بس دری وری گفت . بعدشم رفتیم با رضا یه شامی بیرون زدیم موقعی که داشتیم میرفتیم یه سر رفت بخش بعدش برگشت داشت می خوندید ، سر تکون میداد بهش گفتم چی شده میگه مریضم رو به موته نفس درست و حسابی نمی تونه بکشه پسرش اومده بالای سرش یه عاقد هم آوزده دارن خطبه عقد میخونن ..فک کن
امروز روز جالبناکی بود . با اعتماد کامل و پرروئی هر چه تمام تر برگشتیم به استاد استادان جراحی پلاستیک فخر زمان گفتیم استاد رومون به دیوار میشه شما یه هرنی (فتق) عمل کنین ما ببینیم .لازم به ذکر است این عمل واسه سال 1 و اولای 2 جذابیت داره . حالا شما فک کن ...این بنده خدا هم دید ما پر رو تر ازین حرفاییم وایساد با لبخندی ملیح هنر دستاشو به ما نشون داد یعنی ما الکل 100 درصد می خوردیم انقده های نمیشدیم.حالا جالبه ما امروز درمانگاه بودیم از استاد اجازه گرفتیم بریم اتاق عمل استاد کع فرشته مهربون باشه برگشت گفت مگه عمل چی دارن . ما هم گفتیم هرنی بنده خدا چشاش گرد شد.گفت تو حیا نمیکنی میخوای تو انستیتو کانسر ، هرنی عمل کنی اصلا این مریض چه جوری خوابیده . خلاصه شرح دادیم و استاد برگشت گفت از استاد جراحی پلاستیک اجازه گرفتین میخواین عمل کنین . اتاق اضافی ندارن که . ما هم برگشتیم گفتیم اتفاقا می خوایم بدیم استاد عمل کنه ..اینو که گفتیم چشاش که داشت درمیومد . دهنشم باز موند . بنده خدا دیگه از من قطع امید کرده.
امروزم که کشیک اورژانسم تا الان خبری نبوده . میگن یه آپاندیسیت داریم . امیدوارم چاخان دیسیت نباشه
امروز که رفتیم اتاق عمل ما رفتیم با "فرشته مهربون" سر یه لامپکتومی با دایسکشن آگزیلا که خداییش بنده خدا در نهایت تحمل به من آموزش می داد . بعدش هم یه عمل ارکیکتومی ( برداشتن بیضه ) داشتم که برای بار اولم بود . بعدش هم یه تعبیه پورت داشتم که برای بار اول خیلی از کاراش رو خودم کردم . بعدشم که استاد آخر وفتیان مریضاش رو آورد اول فلومون رفت بعدشم دو تا عمل آخر رو من باهاش رفتم . اولیش یه دایسکشن گردن بود که استاد علی رغم روتینش به بنده فرمودن که هموستاز کن و ببند . که موجب تعجب حضار شد . بعدشم اومدیم کپیدیم
تا الان که یه دون مریضمون کد خورده بود که برگشت و هنوزم داره با مرگ دست و پنجه نرم میکنه . امروز یه حرکت انقلابی کردم تیم ملی البته برای جراح جماعت کار خاصی نیست . ولی من تا حالا برام پیش نیومده بود . و داستان این بود که یه مریض داشتیم 93 ساله که رگ نمی شد ازش گرفت و چون INR بالا هم داشت نمیشد براش CV line بزاریم و کت دانش هم کردیم از داخل قوزک پا که نشد . لذا ما از داخل زانو برشی زدیم و رگی را یافتیم و خیلی ازین حرکت ذوق وافر کردیم . کلاً دفعه اولیا حال میده.این عکسو ببینین آناتومی ورید های پاست
داشتم از بیمارستان می رفتم که آقای پاشا حالش بد بید به من گفت به جاش برم سر عمل با سال یکیش رفتم یه آپاندیسیت عمل کردیم خیلی خوشم اومد ازون ژرفوره ها بود که یه حالی هم به سکوم داده بود کلا سخت ترین آپاندیسیتی بود که رفته بودم اوضاع جورب بود که سال ۴ پاشا هم اومد سر عمل تا خیالش راحت بشه و به من کمک می کرد . یه عمل باحال دیگه هم دارن موندم برم خونه یا بمونم
امشب تو اتاق نشسته بودم که سال یکی سابق اومد و گفت یه مریض داریم که تو ادم ریه هست و رگ هم نداره و INR اونم خیلی بالاست نمیشه براش CV line گذاشت . میشه بریم کت دانش کنیم منم تا حالا کت دان انجام نداده بودم البته خودم می دونم آخر آبرو ریزیه که تو این سن و سال جراحی هنوز این کارو نکردم خب چرا دروغ بگم همیشه واسه مریضامون CV line گذاشتیم . و کلا تو این 18 ماه فقط 2 بار دیده بودم چی کار میکنن . خلاصه با اعتماد به نفس کامل رفتم بالا سر مریض اول از ورید فمورش که اتفاقی پیدا کردم یه لازیکس براش زدم . بعدش با بدبختی تو این خراب شده یه ست دنوده پیدا کردم و به طرز خیلی جالبی وریدش پیدا شد البته اولش رگه خوب نبود ولی یه کم که سرم زدم راه افتاد و فیکسش کردم . خیلی بهم مزه داد و راستشم به سال یکی قبای گفتم که دفعه اولم بوده بنده خدا فکر می کرد دارم براش کلاس میزارم باورش نمیشدو خلاصه اینم از اولین کت دان بزرگسال
آخرین کشیکم تو عید که همون روز 13 عید باشه سنگین ترین کشیکی بود که تا حالا داشتم . 5 تا عمل از ساعت 10 صبح تا 5 فردا صبح . 2 تا آپاندیس یه خانم دیابتی با کولیه سیستیت آمفیزماتو یه مورد پپتیک اولسر پرفوره و آخریش هم یه پسر بچه 5 ساله که تصادف کرده بود و ژوژنومش ( قسمت دوم روده باریک ) پاره شده بود و همین عمل آخری هم خیلی برام جذاب بود چون دفعه اولی بود که می دیدم و یه چند تا تکنیک یاد گرفتم و از همه مهمتر عمل که به خوبی تموم شد وقتی قیافه نگران مادر و پدر بچه رو با یه جمله " به خیر گذشت " می دیدم کیف می کردم . ولی خداییش پدرم درومد این بی هوشی ها هم چه بلایی که به سر ما نیاوردن اولین عمل که همون کوله سیستیت آمفیزماتو باشه . عمل روز قبلمون بود که دوستان بی هوشی با این استناد که اگهICU نباشه مریض رو نمی خوابونن دست ما رو تو حنا گذاشتن . امروز هم که دیر بیدار شدم و وقتی بیدار شدم دیدم میس کال های فراوانی رو گوشی خودنمایی می کنن که الحمدلله انقدر وضعمون خراب بود کسی به ما گیر نداد ولی در کل که دارم نگاه میکنم بد هم نگذشت . کلی میخندیدیم . یه دفعه یکی ازین بچه ها گیر داده بود که بگین مریض بعدیتون کیه من برم بیارمش زود آمادش کنم حالا هی من می گم که بابا من نمی دونم اسمش چی بود بی خیال نمیشه دم به دقیقه میومد می گفت دکتر اسمش یادت نیومد من برم بیارمش . منم از رو شوخی آخرین بار بهش گفتم " آهان اسمش ابولفضل علمدار بود " اینم از اتاق رفت بیرون پیش خودم گفتم ناراحت شد . بعد نیم ساعت اومده میگه " دکتر میگن مریضی به اسم ابولفضل علمدار ندارن که " اینو که گفت همه تو اتاق عمل منفجر شدن . خیلی آدم ساده و با حالیه خودش هم که متوجه شد داشت می خندید . یه جاهایی هم تو این کشیک دردآور بود اونم این بود که برای اولین بار دستم با کوتر سوخت . یکی از مریضا داشت از طحالش خونریزی میکرد که درجه کوتر رو برده بودیم بالا و داشتیم با مود اسپری هموستاز میکردیم که یه دفعه ...
خیلی درد داره لامصب