امروز برای اولین بار یه عمل تراکئوستومی دیدم و کمک استاد هم بودم خیلی حال انگیز بود البته قبلش ما رو فرستادن تومور بورد که انقدر آدم کت و کلفت اونجا بود هیشکی ما رو تحویل نگرفت شانس آوردم استاد قبلیم اونجا بود و گفت ایشون هم می خواد مریض معرفی کنه و الا همه داشتن میرفتن
امروز برای اولین بار یه توده دیستال پانکراس دیدم که به طحال هم چسبیده بود . اخر هم طحالش برداشته شد . بیمار یه خانم ناشنوا بود که خیلی هم مظلوم بود و همه هم هواشو داشتن . من سر این عمل بودم که استاد اومد سر عمل چون قبلش سر یه عمل لاپاروسکوپی رفته بود که انگار کیسه صفرا پاره شده بود و سنگاش ریخته بود تو شکم و استاد اعصاب نداشت . راستی برای اولین بار هم ما دس تنها یه شکم رو باز کردیم که البته شکم که چه عرض کنم در حقیقت گود برداری میکردم و ۳ متر رفتیم پایین تا رسیدیم به داخل شکم . یه بیوپسی لنف نود اینگوینال هم داشتم که چون خیلی لاغر بود همش می ترسیدم شریانشم بزنم
امروز یه عمل کاملا مستقل واریس رو انجام دادم و سر عمل هم کلی به سال یک حال دادیم و کلی از کارا رو به ایشون محول کردیم البته همچین عمل خاصی هم نیست ولی عملایی که آدم تنها عمل میکنه خیلی دلچسبه و به نظرش بزرگ میاد . یه عود سارکوم اندام تحتانی و یه عود کانسر تیروئید رو هم با استاد انجام دادیم . ولی تا ساعت 3 عملا طول کشید
دیروز ما برای اولین بار یه قسمت هایی از کیسه صفرای لاپاروسکوپی رو انجام دادیم و استاد هم رضایت مندانه ما رو بنگریست و کلا داشتیم با قضیه حال میکردیم که ندا آمد شما باید شیرینی بدی ما هم که کلا های بودیم گفتیم بگین اصلا اینجا شیرینی فروشی بزنن . نتیجه این شد که زنگ زدن از فلان جا آباد با پیک موتوری شیرینی آوردن . 16 هزار تومن ما پیاده شدیم . یه مریض منتال داشتیم که برای بار سوم آوردیم اتاق عمل و همونطور که من حدس زده بودم کلستومیش چرخیده بود و موقع دوشیدن این روده ها هم پرفوره شد که استاد می خواستن چیف ما رو خفه کنن . امروزم ما با استاد یه کیسه صفرای دیگه با لاپاروسکوپی تا یه جاهاییش رو رفتیم خیلی باحال بود . امشبم آنکالم . همه چی آرومه
انقدر خسته ام که درست کیبرد رو نمیبینم . صبح که رفتم اتاق عمل کلا 1 ساعت خوابیده بودم . اول یه مریض سارکوم داشتیم که منتال هم بود بنده خدا و تو ناحیه گلوتئالش یه توده بود اندازه هندونه . کلی به خون و خونریزی افتاد . داشتم وسط عمل می خوابیدم . یعنی رسما وقتی کسی حواسش بهم نبود و کمک منو نمی خواست چرت های چند ثانیه ای زدم . یه دفهش که چشامو باز کردم دیدم دو تا از استاژرامون دان منو نیگا میکنن میخندن . بعدش با امیر برای اولین بار رفتیم یه گرافت پوست زدیم خیلی با حال بود خواب از کلم پرید ...
خلاصه اتاق عمل که تموم شد . اومدیم بخوابیم بعد 1 ساعت بیدارمون کردن که یکی از مریضای بخش بدحال شده داره میره اتاق عمل بدو بیا خلاصه رفتیم همون خانمی بود که یه توده بزرگ تو شکمش داشت و فیستول شده بود . شکم که باز شد هیچی پیدا نکردیم نکته خوبش این بود که میگفتن احتمالا آناستوموزی که من زدم لیک کرده و که دیدم آناستوموز مثل باقلوا اونجا نشسته و طوریش نیست ولی یه جای روده که فیستول شده بود رو پیدا کردیم و دوختیم . احتمالا تروماتیزه شده بود حین عمل . خلاصه الان دارم میرسم ..خواااااااابم مــــــــــــیـــــــــــــا د د د