کشیک شنبه خیلی بد بود. دو تا امداد هوایی داشتیم اولی که 3 نفر رو آورده بود که از سقوط از ارتفاع بودن و هیچ کومشون خدا رو کر مشکل جراحی نداشتن. بعد از اون یه امداد هوایی دیگه اومد یه پسر جوون که با سرعت زیاد تصادف کرده بود و دچار مرگ مغزی شده بود. سر این مریض خیلی استرس کشیدیم و آخر هم مریض فوت شد. بعد از اون رییس محترم بیمارستان یه مریض داشتن که کاندید جراحی قلب بود که حالا این وسط یه هرنی اینکارسره هم پیدا کرده بود که چون شرایطش خیلی بحرانی بود EF10% خیلی پراسترس بود که البته با توجه به اینکه انسداد نداشت و شرایطش اجازه میداد با هماهنگی رییس قرار شد تو اتاق عمل جراحی قلب و فردا عملش کنیم. خلاصه امروزم با همین مریض شروع شد رفتیم اتاق عمل جراحی قلب و مریض رو با جناب سرهنگ عمل کردیم یه چیز جالبش این بود که استاد بی هوشی چنان مثل آب خوردن مریض رو حوابوند که کیف کردیم. بعدش اومدیم پایین دیدیم که لاپاروسکوپی مشغوله واسه همین ما یه هرنی فمورال که یه خانم بود رو عمل کردیم. اولین بار بود که یه هرنی فمورال رو میدیدم. بعدش دو تا سر پایی داشتیم و بعدشم لاپاروسکوپی هامون شروع شد. اولیش خیلی خفن بود یه شریان از روی کیسه صفرا رد شده بود مثل مار که با راهنمایی جناب سرهنگ از اتاق فرمان و کمی هم شانس شریان رو کلا از روی کیسه صفرا کنار زدیم و ختم به خیر شد.کلی حال داد. به قول جناب سرهنگ ادونس لاپاروسکوپی بود. کیسه صفرای بعدی هم یه خانم بود که اونم همه چیز خوب پیش رفت. مریض بعدیمون هم سنگ کیسه صفرا بود که یه آقایی بود که اصرار داشت استاد لاپاروسکوپی مون عملش کنه که استاد هم تشریف نداشتن لذا مریض رضایت به عمل نداد و در اینجا ما عمل هامون تموم شد و رفتیم یه سر آی سی یو جراحی قلب و مریض هرنی صبحی رو دیدیم که خوب بود و رفتیم پاویون
امروز ازون روز های دلچسببود ازون روز ها که آدم از خیلی با خدش حال می کنه و دوس داره دستشو بزنه رو شونه خودش بگه بابا تو دیگه کی هستی و ازین حرفا و اما دلیلش هم این بود که یه کیسه صفرای لاپاروسکوپی داشتیم که اولش که دوربین رو بردیم تو شکم ماشالله انقدر چسبندگی داشت که خودمم مطمئن نبودم میشه اینو ادامه داد خلاصه با گاید جناب سرهنگ و صبر و حوصله بسیار شیک و مجلسی آزاد شد و چون به سال یکی هم قول داده بودیم بعد از کسب اجازت از استاد یه تیکه آزاد کردن کیسه صفرا از کبد رو هم به سال یک دادیم و بعدشم که یه هرنی اپی گاستر داشتیم که نزدیک بود حق سال یک رو بخوریم که یه دفعه مثل جن ظاهر شد و حقش رو گرفت و بعدشم که یه انکوپلاستی داشتیم و اینم حال داد چون با گاماپروب یه لنف نود رو کشیدیم بیرون که اصل جنس بود. بعدشم که یه دبریدمان زخم داشتیم (همون خانم که کیسه صفراش رو عمل کردیم و آمبولی ریه کرده بود).
امروز 3 تا جراحی داشتیم. یکی کنسر کاردیا بود که متاسفانه چسبندگی به پانکراس داشت و استاد کبد هم اومدن و تایید کردن که بهتره جراحی رو ادامه ندیم و به عبارتی تومور غیرقابل رزکت اعلام شد و یه ژژنوستومی برای بیمار گذاشتیم. بعد از اون یه کیسه صفرا. داشتیم که برای اولین بار یه مرد رو لاپاروسکوپی می کزدم و یاد حرف استاد لاپاروسکوپی افتادم که می گفت " کیسه صفرای مردا، نامرده " خلاصه بدون دردسر تموم شد و اینم یه لاپاروسکوپی مستقل دیگه بود و برای اولین بار یه مرد. بعد از اونم که یه بیوپسی لنف نود داشتیم که اصلا بیمار خوبی نبود و نفس هاش آدم رو می ترسوند که اونم سعی کردیم سریع کارش رو انجام بدیم و بعدشم که یه دونه دیگه بیوپسی بود به خاطر دیر آماده شدن و مشکلات آزمایشگاهیش کنسل شدَ
امروز واقعا یک روز فوق العاده بود. اول از همه که با لطف جناب سرهنگ یه کانسر آنتر معده رو به قول خودمون پوست تا پوست عمل کردیم و سرهنگ دست هم نشست ولی مرتب نظارت می کرد و حواسش جمع عمل بود. که الحمدلله همه چیز به خوبی و خوشی پیش رفت. بامزه داستان این بود که ما به همراه مریض گفتیم براش استپلر بخره و وقتی آورد استف اتاق عمل گرو برداشته بود و با خنده می گفت شما یه استپلر بدهکارین اون دیروزی رو که گرفتین هنوز نیاوردین من اینو بر میدارم!!! خلاصه بعد از این عمل یه پرمکت داشتیم که بسیار حالی بردیم چون خیلی وقت بود که انجام نداده بودم و مدل دوستداشتنی خودم همون مدل برعکسی رو رفتم. امروز یه حال اساسی هم کردیم اونم این بود که برای اولین بار یه عمل استریپینگ ورید صافن رو دیدم و بلافاصله بعدش یه مریض دیگه ممل اینا هم عین همین عمل رو داشت که ازم خواستن برم انجام بدم و ما هم از خدا خواسته با راهنمایی استاد و بچه ها رفتیم و بسی ما را خوش آمد. یه مریض دیگه هم ممل اینا داشتن اونم آمپوتاسیون پا بود که رفتیم کمک ممل. یه مریض آوردیم بخش که آدنوم پاراتیروئیده خودم تا حالا اصلا ندیدم چه جوری عمل می کنن . خیلی دوست دارم ببینم عملش رو که دیدیم کلاغ خبر رسونده که این هم بخشی های ما مثل اسراییل غاصب می خوان برش دارن که مراتب به اطلاع جناب سرهنگ رسانده شد و مقرر شد دست از پا خطا کنن خونشونو تو بخش بریزیم..اینجوریاااااااس
یه کانسر آنتر معده داشتیم با استاد برست عمل کردیم. به یاری استاد استپلر گرفتیم و تایم عمل خیلی کوتاه شد و البته امیدواریم که مریض پولشو بعد بهمون بده. بعد از این هم یه خانم با آبسه رو عمل کردیم که متوجه شدیم سوچورهای عمل قبلیش آبسه شده و برای اولین بار و به مدد جناب سرهنگ یه تراک هم گذاشتیم که دستشون درد نکنه مریض رو هم خودشون معرفی کرده بودن و بد هم در نیومد. چون گروه مقابل دو تا تراک پشت سر هم گذاشته بودن که گویا خیلی دردسر ساز شده بود واسه همین استرس داشتم نکنه بد دربیاد که خدا رو شکر بد نشد. بعدشم یه excisional biopsy برست داشتیم که تودش خیلی بزرگ بود و در حد لامکتومی بود و چون مجبور شدن که مریض رو بیهوشی بدن و از یه طرف دیگه هموستازمون هم خوب نبود . سوچورهایی زدیم که خیلی مسائل زیبایی رو رعایت نمی کرد و عمل اعصاب خوردکنی بود
امروز تا الان که ازون روزای خوش کشیک بوده. صبحش که سال یک عزیز به خاطر اینکه به انتهای دورش رسیده بود و می خواست خداحافظی کنه رفت هندونه خرید و خلاصه آقا پاشا هم از راه رسید و املتی به پا کرد و ازون ور دوستان قلب به رهبری یه آدم با شرافتی کیک در دست به ما ملحق شدن البته داستان ازین قرار بود که اینا به خاطر یکی از همکارانشون که زایمانش نزدیک بود جشن گرفته بودن که با ما یکی شدن و خلاصه خوشی گذراندیم. بعدشم که دوستان رزیدنت تو پاویون مهمونی خداحافظی گرفته بودن که بنده و سال یکی در اتاق عمل مشغول دبریدمان بودیمو راستی امروزم بعد از مدت ها یه کات دان کردیم . صفا کردیم .خیلی وقت بود ازین کارا نکرده بودیم