چقدر زد میگذره انگار همین دیروز بود که من تازه اومده بودم بیمارستان روز 3 مهر شروع کردم اولین روزی هم بود که کشیک وایسادم تو این پست نوشتمش...1 سال پیش
امروز آقای ممل ما مریض احوال بود و نیومد و ما بسی متاثر و متاسف شدیم از یه طرف ۳ تا عمل داشتیم یکیش که کنسر پیشرفته درومد و بدون هیچ اقدام خاصی شکم رو بستیم بعدش یه کیسه صفرا داشتیم که چون مریض توان مالی نداشت نتونستیم لاپاروسکوپی عملش کنیم (البته ما قند در دلمان آب شد ) و باز عمل شد و ما هم بالاخره پشت فرمون نشستیم و برای دو روز متوالی کیسه صفرا عمل کردم (بسی حال داد من بودم و سرهنگ استاد از فرنگ برگشته هم اصلا سر عمل نیومد ) بعد اونم یه هموروئید داشتیم که استاد که اومد اونم داد به من و خودش گفت امروز رفیقت نیومده روز روز توئه ) خلاصه بسیار روز قشنگی بود