روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

بازم یه intusuception

صبح ساعت 1 باز یه مریض intusuception اومده بود و بازم سونو شد و گفته بودن توده ساب هپاتیک (intusuception) و با توجه به چی و چی و چی...ما نمی تونیم reduction کنیم . ما هم به استاد آنکال اطلاع دادیم . فرمودند بنویسین ضمن احترام به نظر رزیدنت محترم رادیولوژی اینایی که نوشتن منعی جهت reduction نیست. تشریف بیارن . ما هم مطالب رو انتقال دادیم نتیجه این شد که ایشون تلفنی گفته بودن من فقط در حضور رزیدنت جراحی این کارو میکنم. بنده هم به رزیدنت اطفال گفتم بفرمایید" ما را ز سر بریده می ترسانی" من تا صبح تو بیمارستانم هر وقت مشکلی پیش اومد من مریض رو ویزیت میکنم. و قرار نیست که بنده تیغ به دست تو اتاق سونوگرافی بشینم که اگه یه وقت...
نتیجه این شد که تشریف آوردن reduction هم انجام دادن. موفقیت آمیز و حال بچه هم خیلی خوبه. زیر تیغ جراحی هم نرفت. صبح ائمدم سر عمل استاد خانم دکترمون میگه دیشب خوابتو دیدم. انگار تو خواب استاد یه گندی زده  بودم

پا در میانی می کنیم

دیشب یه مریض رو آوردن با شکایت از آسپیراسیون جسم خارجی . انگار پوره سیب زمینی بوده . معاینش کردم همه چیش خوب بود نه دیسترس تنفسی داشت نه گرافی و معاینش مشکل دار بود. گفتیم فعلا تحت نظر بمونه که نیم ساعت بعد زنگ زدن گفتن فلوی گوارش!!!! مریض رو اتفاقی دیده گفته این برونکوسکوپی میخواد. باز رفتیم 3 صبح مریض رو دیدیم همونجوری بود. باز نُت گذاشتیم طوریش نیست . خلاصه درد سرتون ندم سر این مریض یه بساطی درست شد و همراها هم نگران دم به دقیقه هم به من زنگ میزدن . از یه طرف هم مریض آشنای رییس بخش از آب درومد و خلاصه استاد آنکال گفت مشاوره سرویس ریه بدین . اونا هم خیلی شیک اومدن نوشتن" مریض هوشیار است تنفس نرمال است و دیسترس ندارد. به علت شرح حال آسپیراسیون برونکوسکوپی بشود" همین...خلاصه بعد از گذشتن  حدود 20 ساعت از ماجرای پریدن پوره سیب زمینی و بدون تغییر در معاینه مریض مریض رو بردیم اتاق عمل، برای برونکوسکوپی. که مجاری هوایی از مال من هم تمیز تر بود. دوباره این وسط همراها شاکی شده بودن. که خود این برونکوسکوپی برای مریض خطرناک بوده و گیر داده بودن به استاد ما دم در اتاق عمل و خلاصه با پا در میونی این جانب ختم به خیر شد. صبح امروز هم باز سرویس محترم رادیولوژی یه مریض رو سونو کردن گفتن مورد intusuception و رزیدنت اطفال هم نوشته بود که دفع خونیه. لاپاراتومی کردیم چیزی رویت نشد. کلا امروز همکاران محترم همه جوره حال دادن.

اولین کت دان که زیاد دلچسب هم نبود

امروز کشیکم و متاسفانه دو روز هم پشت سر هم هستم یعنی فردا هم هستم . تا الان چیز مشکل داری نداشتم نگرانیم بیشتر به خاطر اینه که خانم دکتر استادمون آنکال نیست و یکی دیگه از اساتیده که مغمولا پیدا کردنش سخته. چند ساعت پیش هم یه کت دان داشتم. این یکی رو دیگه میشه گفت اولین کت دانی بود که خودم گرفتم .بچه 34 روزه بود. قرار بود بیاد (صبح) که باباش رضایت نداد و خانم دکتر (استادمون )هم رفت و عصر باباش تازه تصمیم گرفته رضایت بده. بردمش اتاق عمل و با لوکال ازش رگ گرفتیم . اصلا ازین سیستم بی هوشی خوشم نیومد . احساس کردم تو پاچم کردن..باید میومدن برای بچه ماسک میگرفتن...چند بار هم گفتم چرا نمیاین بیهوشش کنین. کسی نیومد و گفتن استاد نیست و باید استاد باشه و ازین حرفا..لازم شد یه تحقیقی بکنم....استاد بی هوشی آدم شریفیه . مخصوصاً اینی که امشب آنکاله . بعید میدونم بهش گفته باشن. تازه امروزم برای همه بستنی خریده بود که بنده بی احتیاطی کردم و بعد از زدن یه گاز گذاشتمش تو یخچال برگشتم دیدم جا تره و بستنی هم نیست

چرخ خیاطی

دیشب که بازم طبق معمول کشیک ها زنگ میزدن و نمیزاشتن ما بخوابیم . امروز صبح هم که بلند شدم ( تازه اونم ساعت ۶) مثل این در به درا سر تا ته بیمارستان رو چرخیدم . همه جا مریض داشتیم . بعدش اومدم اتاق عمل. یه آپاندیسیت امروز عمل کردم با یه آناستوموز روده زدم . انقدر روده رو گَمبی زدم که دیگه داشت حالم بد میشد . کلاً جاهایی که قبلاً رفته بودم کسی طرفدار گمبی نبود. بعدشم با استاد رفتیم سر یه عمل تومور ویلمز که مریض خونریزی داشت و مجبور به پَک کردن و second look شدیم .دست آخر هم اینکه یه کودکی داشتیم که با دردهای مزمن شکم اومده بود و بالاخره قرار بر جراحی شد وقتی شکمش باز شد یه قسمتی از روده باریکش افزایش ضخامت داشت که اونو برداشتیم و باز هم سوچور زدن ما شروع شد. خلاصه امروز چرخ خیاطی شده بودم. این وسطا هم دوستان اطفال مشاوره اورژانس دادن که مریض نوموتوراکس کرده زیر ونتیلاتور و ...خلاصه این شد که مریض هم عکسش نرمال بود هم O2 saturation=91% داشت هم سمع ریه هاش نرمال بود خلاصه خدایا ما را نجات بده...بعدشم که از بخش زنگ میزدن که بیا کارا مونده . ما هم به این فکر میکردیم که الان که دیگه ساعت کاری ما تموم شده و ای آن ها که کشیک می خرید. چرا سر ساعت نمیاین تحویل بگیرین.فردا و پس فردا جفتش کشیکم 

سالی که نکوست

امروز هم طبق معمول فستیوال ما از ساعت 8 شروع شد. تازه ما امروز به یکی از رزیدنتای اطفال که فارغ التحصیل شده عمل circumcision رو آمزش دادیم که کلی حال کرد و مارو دعا کرد. یکی از اینترن هامون اومد وسوچور زد و کلاً امروز تیریپ آموزشی برداشته بودم. امروز هم کشیکم که پیرو مذاکرات قبلی اتاقمون رو عوض کردن و امیدواریم که این اتاق خوش یمن باشه و به ما کمتر زنگ بزنن. البته تا الانش که این طور نبودهو الان تو اتاق عمل نشستم و منتظر یه مریضم که از محل عمل circumcision ش که 2روز پیش بوده خونریزی داره . باباش کلی شاکیه و اصلا تو گوشش نمیره که 2 روز پیش که عمل شده خونریزیش به خاطر دستکاریای خودشونه که تو خونه خواستن پانسمانشو عوض کنن. مرتب میگه رگشو خوب نبستین ..خلاصه امیدوارم مشمول ضرب المثل " سالی که نکوست از بهارش پیداست " نشیم  

شام مهمون البرز بودیم

وقتی از بیمارستان اومدم بیرون حدودای ساعت 6 بود . 7.30 ممل با خانومش اومدن دنبالم به همراه پاشا و عیالش مهمان ضیافت شام البرز جان بودیم در سعادت آباد به مناسبت قبولی پسرم در امتحان رزیدنتی . بعد از مدت ها کلی گفتیم و خندیدیم . دیگه آخراش کم مونده بود صاحب رستوران کلید رو بهمون بده بگه وقتی رفتین درُ قفل کنین

اولین کشیک بخش جدید

دیروز اولین کشیکم تو این مرکز جدید بود و باز طبق معمول ما طی دو نوبت یکبار در ساعت 1 صبح و یکبار در ساعت 3 صبح ما رو بیدار کردن و باز هم طبق معمول همه چی نرمال و ... کلا خیلی داغونم ...روتینشون اینه که تا 5 بعدازظهر هستیم . من زنده از دست این اطفالیا در برم خیلی شانس آوردم 

اینجا هم اطفااااال

تا حالا که کشیکم بد نبوده. یه مشاوره باز امروز از NICU داشتم . متن مشاوره که اومد نوشته بودن دست وپای بجه کبود شده گفتم نکنه ایسکمی باشه. بهد که رفتیم دیدم یه فلوی نوزادان خوشحال اونجاست که واسه کشیدن بخیه "کت دان" مشاوره داده..یعنی من ازین کابوس اطفال کی راحت میشم خدا میدونه..خدایا تا صبح به خیر بگذرون

اخرین کشیک ها

امروز روز آخر جراحی اطفال یک بود و از ماه بعد باید برم یه بیمارستان دیگه . البت اون نزدیکه و مثل این یکی تو برهوت نبود. امروز روز خوبی بود و سنگین نبود. هرچند عملی واسه ما نداشت ولی خوب روز روز آخرُ . با اساتید عکسای یادگاری گرفتیم و " اگه خوبی بدی دیدین حلال کنینُ" و ازین حرفا. امشبم آخرین کشیکم تو این بیمارستانه. تا الانش که بد نبوده. یه مریض رو زنگ زدن برم ببینم. گفتن می خوان کمرخصش کنن. رفتیم اورژانس دیدیم کسی نیست فرمودند که شما دیر اومدی ما هم مرخصش کردیم . خداییش نامردا شب آخزه یه حالی به ما بدین . تا صبح بیدار نیگرمون ندارین . من بدبخت فردا هم کشیکم( آخرین کشیک سال دویی تو بیمارستان خودمون )

شیرینی دادیم

دلمون رو برای همه هرنی ها صابون زده بودیم ولی یکیش از دست رفت و البت چه خوب شد هم که از دست رفت چون استاد " خفن" اومد همونو عمل کرد و ما یک نکته بسیار مهم را از ایشان یاد گرفتیم. خلاصه آخر ماجرای امروز این شد که با استدلال به اینکه هرنی زیاد عمل کرده ایم به ما گفته شد باید شیرینی بدهی و ما و یکی دیگر از رزیدنت های بی هوشی که ایشان هم شامل حال شیرینی دهندگان میشد جماعت را مسرور کردیم
تا ساعت 5 اتاق عمل بودم. یعنی شما حساب کنین از 9 دیشب رفتم اتاق عمل خودمون 4 صبح اومدم بیرون 7 صبح بیمارستان اطفال بودم تا 5 بعدازظهر...زندگی سگی رو شنیدین دیگه