روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

پاشا و من بازهم جیم میزنیم

با پاشا رفتیم بیرون یه شامی زدیم خیلی حال داد بازم مثل قبلنا جیم زدنا شروع شد سر شب به محمد هم گفتیم بیا بریم تنبل گفت می خوام بخوابم رفتیم یه جایی اسمش خیلی با حال بود اسمش پنیر بود

فردا هم کشیکم هم امتحان دارم

امروز صبح رفتیم کلاس CPR که آخرین روزش بود و گواهی حضور در کلاس هم بهمون دادن بعد اومدیم بیمارستان و خبر رسید که پاشا برگشته که محمد راوی خبر بود و میگفت تو اتاق عمل دیدمش بعد ظهر خوابیدیم و عصر که بیدار شدیم دیدیم نگی جلوی کامپیوترا نشسته گفتم چه خبر برای مریض امروز ICU پیدا شد لبخندی زد و نگاهی و ..گفت فکر کردی قبل از تو ما نمی تونستیم ICU پیدا کنیم که واقعا اینم نکته ای بود بعدش ایشان روش دادن TPN رو به ما توضیحاتی مبسوط دادن بعدش ما رفتیم کتابخونه چون فردا امتحان داریم مبحث آپاندیسیت رو خوندیم و بعدشم اومدیم بشینیم وبلاگ بنویسیم که دیدیم جناب سرهنگ در حال رفتن به خانه هستند احوالی پرسیدیم و از عمل امروز صبح سوال کردیم که گفت طولی کل جراحی رو خودش رفته و دریغ از انقدر به ما نداد و نوک انگشتشان را به ما نشان داد خندیدیم و خداحافظی

کلاس آموزش CPR

امروز رفتیم کلاس آموزش CPR و کلی از مطالب عوض شده رو به ما یاد دادن صبحشم با کاپشن رفته بودم راند خیلی با حال بود بعدشم رفتم بانک پاسارگاد قرار بود 13 تومن بدم که برام حساب باز کنن که دادیم تحویلشونو برگشتم بیمارستان یه ناهاری زدیم بد نبود شنیسل مرغ دادن کلا این آشپز جدیدا که اومدن غذاشون بد نیست عصر هم که آف هستیمو گوش شیطون کر می خوایم درس بخونیم 5شنبه امتحان داریم

پاشای من

امروز صبح بعد بخش خسته و مونده برگشتم پاویون که یه چرت دزدکی بزنم که دیدم در بازه آروم رفتم تو دیدم یه نفر خوابیده گفتم حتما محمده که باز پیچونده آروم رفتم تو و روپوشمو در آوردم که ...
ـ سلام رفیق
ـ ســــــــــلام رفیق نیمه راه .کی اومدی؟؟

پاشا بود که رو تخت خوابیده بود وقتی دیدمش کلی ذوق کردم خلاصه نشستیم کلی حرف زدیم بهم گفت تا 4 شنبه وقت داره تصمیمشو بگیره که بره یه رشته دیگه یا بمونه انگار میخواست بره پاتولوژی بهش گفتم خداییش اینم رشته شد تا آخر عمر هی تو دو تا لوله زل بزنی حالا این بافت سرطانی هست حالا این بافت یه جور دیگه هست آخه اینم کار شد خلاصه از تمامی اصول مخ زنی استفاده کردم که مخشو بزنم برگرده بیچاره خیلی خسته به نظر میرسید به نظرم تقصیر اون سال 4 انیمالشونه که انفدر به اینا استرس وارد میکنه ..در کل خیلی خوشحال شدم که دیدمش دلم براش تنگ شده بود امیدوارم برگرده

آپاندیس در میاریم

دیشب کشیک بودم نای نوشتن ندارم از یه طرف خستم از یه طرف خیلی حال کردم اول از همه بگم دیشب یه پسر با آپاندیسیت اومده بود که نگی گفت اینو تو باید عمل کنی و واقعا خیلی خوب آموزش میداد و شاید ٨٠ درصد کار رو من

ادامه مطلب ...

یه خبر بد

امروز یه خبر بد شنیدم ...شنیدم که پاشا انگار میخواد از جراحی انصراف بده و سه چهار روزه نیومده بخش خداکنه که اشتباه باشه ..تازه یکی دو روزه که عاطی برگشته ..حالا اینم دوباره موضوعیه که رفته رو اعصاب ما

اتاق عمل برو اونم 3 صبح

ساعت ۳ صبح زنگ صفر زنگ زد بریم اتاق عمل مریض هموفیلی که تو ICU بودش دیگه باید اورژانسی بره اتاق عمل خلاصه رفتیم و مریض رو باز کردیم و اصلا سایتی برای خونریزی پیدا نشد و دوباره معده رو دوختیم و برگشتیم این کار یعنی درست 3 ساعت طول کشید حالا تو این هاگیر واگیر ساعت 6 صبح از بخش عفونی زنگ زدن بیاین برای مریضتون ( یه خانم مسن با تومور مغزی متاستاتیک که قراره ما دبریدش کنیم) order  بزارین منم sms زدم به اینترنمون که وقتی فردا صبح میای اول برو عفونی ویزیت کن بعدشم اومدم بخوابم دیدم ساعت 6 و 30 گفتم تا 7 صبر کنم order بخش رو بزارم بعد بخوابم .خلاصه مثلا پنجشنبه خوبی قرار بود داشته باشیم که اینجوری شد تازه یه موضوعی رو هم فهمیدم که زیاد خوشم نیومد و اونم این بود که ما قراره از اول عید تا روز سوم کشیک بدیم که اینجوری من اصلا خوشم نمیاد

مهمان آقای دکتر صفر شدیم

شب با صفر رفتیم بیرون شام در خدمت ایشون بودیم و مهمون ایشون خیلی انسان باصفایی هستن و از مصاحبت با ایشون لذت بردیم یه مریضشون تو ICU خیلی حالش بده مرتب داره خون بالا میاره و چون هموفیلی هم هست و یکسری شرایط خاص دیگه اندیکاسیون عمل نداره فکر میکنم اینجور بمونه تا صبح از بین بره

بد شانسی

مثلا امروز همه چیز آروم بود که قرار شد ما یه تنه بخش رو بچرخونیم چون محمد مریضه حالا اینا یه مریض دارن خونریزی فعال تو بخشه یه مریض دیگه هم دارن با خونریزی اکتیو که تو ICU هستش بنده هم موظفم بفرستمش آندوسکوپی خلاصه چه شبی شود امشب

حساب باز کردم

امروز رفتیم بانک پاسارگاد حساب باز کردیم و قرار شد که بهمن ماه دیگه پول رو به حسابمون بریزن انگار..یه مریض داریم که عفونی ها کردن تو پاچه ما بد سور وحشتناک داره و با رضایت پرخطر منتها اصلا همراه نداره همینجوری ولش کردن رفتن کسی نیست براش تشکیل پرونده بده مجبوریم خودمون کاراشو بکنیم امروزم که محمد مریض شده صفر میگه هواشو داشته باش گفتیم چشم