به سلامتی و مبارکی و میمنت امروز هم با تنی خسته و پایی رنجور و از همه مهمتر زنده از اتاق عمل اومدیم بیرون. همه این داستان ها نه به خاطر خستگی کار که به خاطر حواشی اتاق عملیه که هر کی واسه خودش یه سازی میزنه. از مریض برای بیوپسی برست گرفته تا عمل ویپل ما باید 2 ساعت معطل بشیم. از خدمه بخش گرفته تا استاد بی هوشی خودم باید شخصا برم دنبالشون با نوکرم چاکرم مریض رو بخوابونم برای عمل. اینم از چیفی ما. بگذریم به قول شاعر
صد بار لب گشــــــودم و بیرون نریختم
خون ها که موج میزند از سینه تا لبم
امروز یه بستن کلستومی داشتیم یه ولولوس داشتیم که هارتمن شدیه بیوپسی از برست و یه هرنی و یه توده جدار شکم و یه تیروئید. به سلامتی تا 6و30 تو اتاق عمل بودیم. بعدشم رفتم بخش رو دیدم و بعدشم یه سر به اورژانس زدم. یه خاطره با مزه هم امروز اتفاق افتاد که گفتنش خالی از لطف نیست. این مریض هرنی که عنل کردیم سال یکی دیروز بهش گفته بود " آقا واسه فردا موهای اونجاتم بزن" که منظورش همون ناحیه عمل بوده. وقتی خواستیم عملش کنیم دیدیم که بیمار عزیز اونجا رو ژنیتالیا تصور کرده بوده. ازونجایی که ما چیفی و سال یکیمون زیاد با هم فرقی نداره. موقع خندیدن های حضار با یه تیغ شروع به زدودن موهای ناحیه عمل کردیم . باشد که رستگار شویم
امروزمون که با مورنینگ شروع شد و آقای ممل هم رفت اون بالا و به بنده خدا سر یه هرنی گیر دادن و بعدشم خودشون شروع کردن به جر و بحث و بعدشم ما رفتیم اتاق عمل اولین عملمون یه ماموپلاستی بود که برای اولین بار بنده دخیل در عمل بودم و نیپل دو طرفشم بنده کاشتم که امیدوارم سربلندمون کنه. تکنیک عملمون فری نیپل گرفت بود. بعدشم که یه ماستکتومی داشتم چشمتون روز بد نبینه کل این آگزیلا پر لنف نود بود که این وسطا ورید آگزیلا هم مورد نوازش قرار گرفت که باز طبق معمول جناب سرهنگ به داد رسید. بعدشم سر یه مریض برست فرعی کلی فک زدیم و چون زدیم تا خوابوندنش. یعنی کل عمل 20 دقیقه بود حواشی 2 ساعت. خلاصه داغون و خسته برگشتیم منزل
کشیک امروز تا به حال یه بیمار 82 ساله رو برامون داشته که هوای آزاد زیر دیافراگم داره منتهی از نومونی آسپیزاسیون گرفته تا اختلالات کبدی و کلیوی همه رو داره از بدو ورود هم کاهش سطح هوشیاری داره. کاندید دیالیز شده ولی دستگاه خالی ندارن. دستگاه رفته آی سی یو و داره مریضای اونجا رو دیالیز میکنه. دستگاه پورتابلشونم طبق معمول خرابه..
______________________
توی اورژانس بودم که یه دختر جوون دانشجو رو با ایست قلبی از خوابگاهشون آورده بودن. می گفتن با قرص برنج خودکشی کرده. نمی دونم از چی ولی... راحت شد
صبح امروز با خبر بدی شروع شد. بیماری که چند روز پیش تحت عمل جراحی ویپل قرار گرفته بود expire شد. ساعت 3 صبح اَرست کرده با یه احیای موفق و متاسفانه ساعت 7 صبح هم دوباره اَرست می کنه که دیگه بر نمیگرده.
امروز رفتیم مریض ویپلی مون رو دیدم زیاد حال و اوضاع خوبی نداشت. بعدش به بخش رفتیم و اونجا هم خبر خاصی نبود بعدش رفتیم ژورنال و اونجا یکی از رزیدنت های محترم سال 2 رو شستن به خاطر اینکه پاورپوینتش رو خوب درست نکرده بود. بعد از اون با همراهی سرهنگ و استاد ممل رفتیم پیش مسئول مجترم بوفه و یه املت زدیم. بسیار خوش گذشت