روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

به خیر گذشت

و اما کشیک دیروز یعنی 5 شنبه 3 تا عمل داشتیم یه آبسه برست بود یه دونه آپاندیسیت داشتیم که نمی دونم به چه علتی عملمون که تموم شد مریض به نظر دچار ادم ریه شد و همه دست پاچه و من زنگ زدم کلان اومد و بعد مریض رو بردیم آی سی یو. حالا شما فکرکن مریض 19 ساله اونم دانشجوی پرشکی اونم عمل آپاندیسیت. خلاصه داستانی داشتیم با این مریض و گروه بی هوشی به خاطر این مریض هم عمل بعدیمون که باز یه آپاندیسیت بود دیر خوابید و تا 4 و 30 بیدار بودیم. تو این هاگیر واگیر یه ترومای طحال 24 ساعت گذشته هم داشتیم که سونو کردیم گفتن مایع آزاد فراوان داخل شکم سی تی هم داغون تر ولی جالب این بود که مریض stable بو لذا نا هم رفتیم رو Nonsurgical management و بعدشم فرستادیمش آی سی یو و خدا رو شکر الانم خوبه

گر دست فتاده ای بگیری، مردی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

خبر بد

صبح امروز با خبر بدی شروع شد. بیماری که چند روز پیش تحت عمل جراحی ویپل قرار گرفته بود expire شد. ساعت 3 صبح اَرست کرده با یه احیای موفق و متاسفانه ساعت 7 صبح هم دوباره اَرست می کنه که دیگه بر نمیگرده.

شسته شدیم

دو تا مریض سنگین رو امروز استاد بیهوشی به سلامتی کنسل کرد ازونور رییس بخش محترم بنده رو مورد عنایت قرار دادن به خاطر مریض دیروز( سیستو گاستروستومی ). دلیلشم این بود که مریض رو po کرده بودن و سوندش رو نکشیده بودن و به جاش NGش رو کشیده بودن. خلاصه هیچ کدومش رو بنده در جریان نبودم و به قول معروف " گنه کرد در بلخ آهنگری و ..." ازون وز هم یه مریض سودوآنوریسم رو گذاشته بودیم با استاد گروه مقابل که تو کار عروق هستن و چشمتون روز بد نبینه 4 ساعت طول کشید و 2 تا استاد دیگه رو هم کشیدیم آوردیم تو عمل بنده هم در حالات رکوع نقس اِکارتور کشی رو بعهده داشتم

اعصاب خوردی

امروز خیلی روز بدی بود از اول صبح که سر یه چست تیوب گذاشتن می خواستم سر به تن استاد بی هوشی آی سی یو نباشه. رفتن بدون هماهنگی با ما برای مریض سی وی لاین گذاشتن بعدش که مریض نوموتوراکس کرده مشاوره اورژانس جراحی دادن. رزیدنت سال یک رفته بزاره گفتن اینجا آی سی یوه باید سال 4 بیاد. منم حالا دستم بند بود گفتم بنویسه اگه مشکلی بابت تاخیر تو چست تیوب گذاری پیش بیاد گردن اونیه که مانع رزیدنت سال یک شده هستش. زنگ زده به رییس گروه جراحی و خاله زنک بازی...
یه آدم حقیری هم امروز مشاوره دیشب رو پیچونده بود نتیجه این شد که سرهنگ هم برداشت گذاشت کف دست اتندشون و نهایتاً با همین کار مشاوره ها برگشت به روال قبلیش که هر کس هر مریضی رو دید تا آخر ببینه.

اورژانسم که فعلاً خبری نیست یه کانسر کولون داریم که علائم انسدادی نداره

سه روز از سر تا پا مزخرف

تو عمرم هیچ وقت انقدر دیر از اتاق عمل بیرون نیومده بودم تا دقیقا 8 شب تو اتاق عمل بودیم حالا همه هم با ما دعوا داشتن و مریض نمی خوابوندن برامون. بی هوشی هم دودر کرده بود. خلاصه با دل خوری و داد و بیداد عمل می کردیم حالا از صبح عملی هم نداشتیم اولش که یه کانسر کولون بود که سرهنگ به گره زدنای بنده هم گیر میداد. بعدش یه بازسازی برست بود که 4 ساعت تمام سیخ وایساده بودیم و بعدشم مثل چرخ خیاطی بخیه میزدیم پدرمون درومد. حالا تو این خاگیر واگیر که اتاق هم یه دونه بهمون دادن استاد یه لیپوم نمی دونم آشنای کی یَک رو آورده بود. از همه بدتر و ضایع تر این بود که مریضای آخر لیست رو کنسل کردن که نمیرسیم. حالا یکیشون یه پیرمرده بود که قرار بود کله سیستکتومی بشه و دو روز بود که عملش کنسل میشد. و آشنای یکی از بچه های اورژانس بود و دائم زنگ میزد. خلاصه آبرومون رفت. تنها اتفاق جالبش این بود که صبح سرهنگ کله پاچه گرفته بود و بازم چون واسه بقیه اتاق عملی ها نگرفته بود، همه از دست ما هم ناراحت بودن. کلاً روز افتضاحی بود

کشیک سنگین سوختگی

دیشب کشیک بودم خیلی کشیک بدی بود. تقریبا تا صبح هر نیم ساعت زنگ زدن. دو تا بچه 3 ساله رو آوردن به فاصله 1 ساعت که جفتشونم 10 درصد سوختگی داشتن. اول صبح هم یه معتاد داشتیم که نیروی انتظامی آورده بودش. انگار موقع دزدین برق و کنتور و ازین داستان ها که من سر در نمیارم، دچار صانحه شده بود. خیلی مریض بد قلقلی بود مرتب سِرم هاش رو می کشید و مجبور شدم به خاطر نداشتن رگ براش cv line  بگیرم ولی اونم گرفت کشید. بعدش یه آقایی با سوختگی الکتریکی اومد که محل ورود برق از شونه چپش بود و خروج از پاشنه راست. البته حالش خوب بود و 3 روز قبل این مشکل براش پیش اومده بود که تو یه مرکز دیگه بوده و خودش با رضایت شخصی اومده بود پیش ما...و بدتر از همه این آخریه بود که یه خانم 18 ساله بود که با بنزین خودش سوزی کرده بود. 80 درصد سوخته بود. به خاطر مسائل عاطفی و مشکل با مادر همسر آیندش. یه جماعتی هم اومده بودن اورژانس بنده خدا باباش از من پرسید « چرا این کارو کرده شما می دونی؟ کسی به من راستش رو نمیگه » ..صبح هم بد حال شد و مجبور شدیم اینتوبش کنیم. موقعی که داشتم کاراش رو می کردم رئیس بخش اومد وازش اجازه گرفتم که بالای سر مریض بمونم که ایشون هم اجازه داد و من مورنینگ نرفتم.

استاد بسیار مودب اورولوژی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

جر و بحث با رزیدنت اطفال

اوایل صبح شنبس و 2 تا عمل هرنی تو لیست عملمون هستن. دیروز که جمعه باشه خوب شروع شد ولی.....

ادامه مطلب ...

اعجوبه

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.