روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

خوب بد زشت

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

تولد مزخرف

ناسلامتی ۲۰ اردیبهشت تولد من بدبخت بود و به سلامتی یک کشیک بسیار مزخرف داشتم که نگو و نپرس تو عمرم انقدر خستگی نکشیده بودم الول از همه که یه مریض داشتیم با کلانژیت که گوارشی ها نتونستن براش کاری بکنن و ERCP ناموفق بود و مریض با پلاکت 40000 به خونریزی افتاده بود حالا جالب مریض تو سرویس داخلی بود ما دم به دقیقه میرفتیم نت میزاشتیم و میگفتیم یه کاری بکنین آخرشم با وساطت اتند جوان ما مریض برای اتاق عمل آماده شد که متاسفانه مریض در نهایت فوت شد بعدش یه مریض دیگه رو خواستیم ببریم اتاق عمل گفتن دستگاه بیهوشی خرابه ..به 200 جا زنگ زدیم نشد که نشد و قرار شد اتاق عمل که خالی شد خبر کنن حالا کی خبر دادن ساعت 3 صبح دوباره رفتیم اتاق عمل 100 نفر بهمون فحش دادن که الان چه وقته مریض آوردنه بیخیال شین ..خلاصه با تشخیص ایسکمی مزانتر بازش کردیم که دل و ردوش از من سالمتر بود خلاصه رفتیم یه دو ساعتی خوابیدیم بعدش دوباره امروز رفتیم اتاق عمل و که من با سرهنگ رفتم سر یه تیروئید که پوست باز کردنش رو داد به من خوشم اومد ..فردا هم امتحان دارم هیچی نخوندم حس خوندنشم نیست با پاشا رفتیم یه پیتزایی زدیم قرار بود ممل هم بیاد که خواهرش بهش زنگ زد و نیومد

ضایعانه

امروز صبح رفتیم مورنینگ وسطاش داشتم با ممل صحبت میکردم که استاد لاپاروسکوپی که جلسه رو اداره میکرد بر گشت از سر جلسه داد زد دکتر فلانی چقدر به مریض سرم دادیم ما هم که داشتیم با ممل حرف میزدیم یک کلمه نفهمیده بودیم خودمون رو پشت سر نفر جلویی قایم کردیم که باز ندا امد دکتر فلانی رزیدنت جراحی با شما هستم تو این فاصله هی ممل میگفت ۵تا ۶لیتر که ما دیدیم اگه بگیم دیگه خیلی ضایع بازیه و گفتم ببخشین من حواسم نبود استاد هم فرمودند گوش بدین و ما بدجوری جلوی خلق الله ضایع شدیم ..امروز هم که کشیک هستیم و تا الان یه مورد آمپوتاسیون پا داریم تو اورژانس تا صبح خدا به خیر کنه

اتاق عمل اور‍انس نیا!!!

دیشب کشیک بودم بدبخت شدم اولش که یه مریض پپتیک اولسر پرفوره اومده بود که کراکی بود و عاقبت رفت اتاق عمل یه cv line هم به پست ما خورد که موفقیت آمیز بود و یکی دیگه که ارست کرد و فوت کرد و خلاصه همینجوری تا صبح پدرم درومد و بدبختی ما ازین جا شروع شد که صبح یه مریض ایسکمی اندام فوقانی اومد و ما همه کارهاش رو کردیم و این همراه گیجش رفت دنبال تشکیل پرونده و نیومد نتیجه این شد که سرهنگ به ما گیر داد و گفت اصلاً اتاق عمل نیا..ما هم رفتیم لالا  بعدش اومدیم پایین که مریضا رو ببینیم دیدیم نگی زنگ زد مریض آپاندیسیتیه آریتمی داره خلاصه بدو بدو رزیدنت قلب رو پیدا کردیم تا مریض رو دید و دوباره بردنش اتاق عمل الانم نشستیم تو استیشن پرستاری تا سال بالایی ها از اتاق عمل بیان بیرون و مریض ها رو راند و تعیین تکلیف کنن

موجودی به نام ببعیان

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

انما برای مریض چاقو خورده

دیشب خیلی شب بدی بود درست موقعی که می خواستم بخوابم گفتن یه مریض رو به جراحی انتقال زدن مریض یه جونی بود که با چاقو به پهلوش زده بودن بعد عزیزان طب اورژانس خودشون مریض رو بررسی کردن و زخمش رو هم بخیه زده بودن بعد که سی تی مریض رو دیدن و هوا رو تو شکمش دیدن بعد انتقال زدن به سرویس خلاصه مریض رو رفتیم دیدم تو آورژانس داشتن باقالی پلو میخوردن که با هزار بد بختی راضیش کردیم نخوره ازون ور هم سرهنگ گفت عکسش رو صفر ببینه که بعدش مجبور شدیم انماش کنیم که من دفعه اولم بود اینکارو می کردم به این صورت که یه سوند فولی گذاشتیم تو آنال و بعد بادکنکش رو باد کردیم و در نهایت هم ماده حاجب زدیم تو رکتومش و مریض رفت عکس شکم به صورت خوابیده گرفت و نیم ساعت بعد هم یه عکس دیگه گرفت خلاصه بی خوابی کشیدیم توپ امروز هم که نگی قراره کشیک وایسه و من مرخصم

اولین expire

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

بد شناسی

اصولا رزیدنت جراحی وظائف مختلفی داره یکیش بیمار بری هست یعنی مریض رو از اطاق عمل که می خوان ببرن بنده موظفم تا ICU همراه مریض برم حالا فرض کنین یه روز مثل امروز بابای یکی از اساتید عمل جراحی شد و همه شش دانگ حواسا جمع بعد ما رو صدا کردن مریض رو ببیریمش طبق معمول آسانسور هم از وسایل تاسیساتی گرفته تا غذای کارمندان و غیر و ذلک همه چی رو جابجا میکنه مریض رو که رفت تو آسانسور دیگه واسه من جا نبود خلاصه گفتیم که مریض رو ببرن ما هم از پله میایم ...با جناب استاد یعنی پدر مریض راه افتادیم از پله ها بریم بالا که یه استاژر ازون کنه ها چسبید به ما و شروع کرد حرف زدن استاد بنده خدا هم جوابشو می داد بعد من دیدم که به طبقه بالا رسیدیم و اونا باز دارن میرن بالا هی یکی دو دفعه ببخشید..اوهوم ..راستی دیدم نه همینجوری دارن میرن بالا..خلاصه گفتم مثل اینکه اشتباه رفتین و باید بریم پایین ..
خلاصه رسیدیم تو ICU چشمتون روز بد نده دیدیم که سر پرستار گوشی دستشه و داره زیر آب ما رو میزنه و میگه مریض رو میفرستس رزیدنتش کجاست..خلاصه الان که دارم می نویسم در جریانم که خبرش از سال دو تا استاد خودم که مریض رو عمل کرده رسیده و به قول منشی اتاق عمل خدا بیامرزدت

شبی کثیف

دیشب هم بنده کشیک بودم از امداد هوایی و مریض تصادفی خبری نبود ولی تا دلتون بخواد مریض معتاد اونم کراکی داشتیم یه مریض از اسلامشهر اومده بود که دچار گانگرن فورنیه شده بود یعنی اطراف مقعد و دستگاه ادراریش پر از آبسه و چرک و کثافت بود ..یعنی انقدر بو می داد که همه شاکی شده بودن بردنش تو راهرو گذاشته بودن یعنی من تو عمرم بویی متعفن تر ازین حس نکرده بودم فرض کنین یه جوراب رو دو ماه بپوشی بعد بندازیش تو سطل آشغال یه کم آب هم بریزی روش بعد 2 روز هم آفتاب بخوره حالا بوی این یه چیزی تو مایه های اونی میشه که من دیشب حس کردم دو سه تا از اینترن ها و پرستارا حالشون بد شد دچار شکوفه زدگی شدن..حالا همه گیر دادن به سرویس محترم جراحی که ببرین اینو عملش کنین.خلاصه رفتیم اتاق عمل مشترک با اورولوژی و جالب اینکه دستگاه ادراری شازده رو یه خانوم دکتر جراحی کرد ..خیلی هم کار درست بود ..دمش گرم....

محتاج یه کم خواب...

دیروز کشیک بودم از صبح تا 5 بعد از ظهر خلوت بود و فقط یه مریض افغانی با انسداد داشتیم که اونم پارشیل بود بعد یه دفعه شلوغ شد.تا سه صبح بیدار بودم رفتم یه کم بخوابم که یه مریض چاقو خورده اومد و قبل از ویزیت جراحی دوستان طب اورژانسی رفتن براش chest tube بزارن که مریض دچار هموتوراکس مسیو بود وبلافاصله مریض رفت تو شوک که روپوش ما هم از فیض خون های مریض بی نسیب نموند خلاصه سال 2 و 4 اومدن ورفتیم اورژانسی اتاق عمل من داشتم از خستگی میمردم ..بعد از این هم که تموم شد مجبور شدم برم سر عمل آپاندیسیت که دیگه این خیلی نا جور بود خلاصه بعد از عمل ها من مجبور شدم همراه مریض چاقو خورده که تراکوتومی شده بود برم حالا فکرشو بکنین 1 ساعت معطل بیمار بر شدیم تا اومد  تو این فاصله رفتم یه صبحونه ای تو اتاق عمل زدم و یه خانوم نرس هم که  فامیلش مثل من بود لطف کرد ولیوانشو داد یه چایی داغ زدیم که خیلی حال داد خلاصه حالا بیمار بر اومده رفتیم تو آسانسور کار نمی کنه دوباره زنگ زدن مسئول تاسیسات بیاد دوباره معطل شدیم.اینم بگم که هر جا همراه این مریض چاقو خورده می رفتم یه سرباز دنبالمون میومد می گفت این همراش مواد بوده.الانم دارم از خستگی میمیرم..
چند دقیقه پیش پسر عمه اومده بود ملاقات ..تازه رفته