روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

خلافکار مهربون

یه مریض stab  قفسه سینه داشتیم که چون بخش خودمون جا نداشت خوابونده بودیمش تو E3  امروز رفتم مرخصش کنم .همه نرس های بخش خوشحال بودن که داره میره چون مریض معتاد بود و همیشه تشنه مورفین همه رو کچل کرده بود می خواستن زود از شرش راحت بشن .فقط مونده بود سوچور محل زخم چاقو که دقیقا قسمت خلفی توراکس روی خط وسط بود ..خلاصه به اینترن بخشمون گفتم براش بزن که مریضه برگشت گفت آقای دکتر من یه کار کوچیک دارم زود برم و بیام ..بهش گفتم حالا کجا می خوای بری بعداً برو بیا اینجا می خوایم زخمت رو ببندیم بری..تو گوشش نرفت  که نرفت الا و بلا که الان می خوام برم ..خلاصه من کوتاه اومدم و نشستیم منتظر آقا تا برگرده بعد از 5 دقیقه دیدم با یه نایلون تو دست برگشت بعدشم اومد طرف منو خندید و گفت دکتر قابل شما رو نداره خیلی بهت زحمت دادیم..و دستش رو کرد تو نایلون و یه اسپری مردونه در آورد و بهم داد...حالا بماند که تو بخش چقدر به ما متلک انداختن

یه روز خوب

عصری یه مریض ITP داشتیم رفته بود دماغشو تمیز کنه افتاد به خونریزی اول پلاکتش 3000 اومد بعدشم شد 2000 ما هم طبق نظر جناب سرگرد مشاوره اورژانس داخلی و ENT  و بیهوشی دادیم و خلاصه الان مریض stable  شده و گوش شیطون کر می خوایم بریم بخوابیم .نکته جالبش گرونی دارو بود که مریض برای یه ویال IVIg  مجبور شده 300 هزار تومن بده... 

جناب سرگرد آخر شبی هم زنگ زد و گفت فردا خودت باید بری مریض ها رو راند کنی ..یعنی به عبارتی فردا منم و من جناب سرهنگ هم نمیاد خلاصه فردا قراره برای اولین بار خودم Order  بزارم انترنم هم که جاشو با یکی دیگه عوض کرده خدا کنه نپیچوننمون..آخر شبی هم یه مریض انسدادی داشتیم که چند شبی بود حالش خوب بود باز امروز علائم انسداد داشت ازش عکس ایستاده و خوابیده شکم گرفتیم بازم سطح مایع هوا داشت خودم براش رفتم NG  گذاشتم..وفعلاً دیگه کاری نداریم..در ضمن امروز با اجازه جناب سرهنگ جیم زدیم و رفتیم آرایشگاه ..خیلی حال داد

آموزش گره زدن

امروز جناب سرگرد به ما گره زدن رو یاد داد منم تو مورنینگ 100 دفعه تمذین کردم مثل بافتنی بود یکی از رو یکی از زیر ..انقدر زدم که یه خانوم دکتر سال 2 بغلم نشسته بود بر گشت بیخ گوشم گفت دکتر ترو خدا بی خیال شو داره حالم بد میشه..چقدر گره میزنی

سورپرایز شدم

ازدیروز یه سرما خوردم توپ. یه طرف صورتم نشتی داره یعنی آب از چشم و دماغ سرازیره بد فرم یعنی یه جورایی چپ شده صورتم
خلاصه امروز با حال زار رفته بودم یکی از بخشایی که مریض توشون خوابونده بودیم حالا کدوم مریض همون مریض معتاده که گفتم خیلی بوی بد میداد و همه شاکی بودن اگه نخوندین برین
اینجا...خلاصه رفتیم مریض رو دیدیم و با همه اهل حرم نوکرم چاکرم( چون می دونستم به خونم تشنن آخه بخش خودمون جا نداشت مجبور شدیم تو این بخش بخوابونیمش)دم در خروج یه دفعه سر پرستار بخش ما رو صدا زد

سرپرستار: دکتر احمدی
من:بله!!
سرپرستار:باهاتون یه کار کوچیک داشتم .وقت دارین؟
من:خواهش میکنم در خدمتم.امرتون رو بفرمایین
سرپرستار:میشه بریم اتاق من ؟
من:حتماً(تو دلم گفتم الان میگه این مریض پدر مارو درآورده و بقیه مریضا شاکین و خلاصه خودمو آماده کردم که سرم رو بندازم پایین و هی حرفاشو تأیید کنم)
رفتیم داخل اتاق و یه پاکت خیلی خوشکل روبان زده به ما داد و گفت
_آقای دکتر رییس بخش چند وقت پیش به من گفتن رزیدنت هایی که ازشون راضی هستین از نظر ویزیت مریض و برخوردشون با پرسنل و بیماران رو بهشون معرفی کنیم منم شما رو معرفی کردم..ناقابله

یه کارت هدیه دارم به مبلغ 30،000 تومن
به به چه روز خوبی.نمی دونم به چند نفر این کارت رو میدن ولی واقعاً دمشون گرم
جو گیر شدم امشب بروبچ جراحی رو مهمون کردم به شام.دیشب هم مهمون دکتر ( ع ) بودیم

به خیر گذشت

دیروز روز تلخ و شیرینی بود صبح یه مریض دیابتی داشتیم که آماده عمل بود .ما داشتیم راند می کردیم که یه دفعه پرستارش اومد گفت قند مریض ۲۷۴ شده منم با وحشت و دستپاچه رفتم پیش جناب سرگرد گفتم اینجوری شده تو دلم هم آشوب که اگه جناب سرهنگ بفهمه که می فهمه پوست از سر من میکنن.خلاصه سرگرد گفت برو بهش ۳ واحد انسولین بزن منم رفتم دنبالش دیدم تو اتاق عمله گفتم بیارینش بیرون گفتن مریض رو دیگه بیرون نمیفرستیم منم رفتم یکی از خانومای پرستار رو صدا کردم بردمش اتاق عمل که بهش انسولین بزنه..که یه دفعه یه آقاهه گفت می خوای به مریض انسولین بزنی گفتم آره بعد برگشت به پرستاری که آورده بودمش گفت تو هم می خوای تزریق کنی ..خانوم پرستار که داشت مثل بید میلرزید گفت من ..من ..من داشتم فقط دستور رو اجرا می کردم..آقاهه

ادامه مطلب ...

pre op در مریض دیابتی

امروز یه order  جدید یاد گرفتیم وقتی می خوایم برای یه مریض دیابتی شب عمل سرم بزاریم 

 

ser. D.W 5% 1 litr + inslin regular 10U + 15 cc KCl 
این سرم از ساعت 10 یا 12 شب به صورت 100 سی سی در ساعت

بد شناسی

اصولا رزیدنت جراحی وظائف مختلفی داره یکیش بیمار بری هست یعنی مریض رو از اطاق عمل که می خوان ببرن بنده موظفم تا ICU همراه مریض برم حالا فرض کنین یه روز مثل امروز بابای یکی از اساتید عمل جراحی شد و همه شش دانگ حواسا جمع بعد ما رو صدا کردن مریض رو ببیریمش طبق معمول آسانسور هم از وسایل تاسیساتی گرفته تا غذای کارمندان و غیر و ذلک همه چی رو جابجا میکنه مریض رو که رفت تو آسانسور دیگه واسه من جا نبود خلاصه گفتیم که مریض رو ببرن ما هم از پله میایم ...با جناب استاد یعنی پدر مریض راه افتادیم از پله ها بریم بالا که یه استاژر ازون کنه ها چسبید به ما و شروع کرد حرف زدن استاد بنده خدا هم جوابشو می داد بعد من دیدم که به طبقه بالا رسیدیم و اونا باز دارن میرن بالا هی یکی دو دفعه ببخشید..اوهوم ..راستی دیدم نه همینجوری دارن میرن بالا..خلاصه گفتم مثل اینکه اشتباه رفتین و باید بریم پایین ..
خلاصه رسیدیم تو ICU چشمتون روز بد نده دیدیم که سر پرستار گوشی دستشه و داره زیر آب ما رو میزنه و میگه مریض رو میفرستس رزیدنتش کجاست..خلاصه الان که دارم می نویسم در جریانم که خبرش از سال دو تا استاد خودم که مریض رو عمل کرده رسیده و به قول منشی اتاق عمل خدا بیامرزدت

شبی کثیف

دیشب هم بنده کشیک بودم از امداد هوایی و مریض تصادفی خبری نبود ولی تا دلتون بخواد مریض معتاد اونم کراکی داشتیم یه مریض از اسلامشهر اومده بود که دچار گانگرن فورنیه شده بود یعنی اطراف مقعد و دستگاه ادراریش پر از آبسه و چرک و کثافت بود ..یعنی انقدر بو می داد که همه شاکی شده بودن بردنش تو راهرو گذاشته بودن یعنی من تو عمرم بویی متعفن تر ازین حس نکرده بودم فرض کنین یه جوراب رو دو ماه بپوشی بعد بندازیش تو سطل آشغال یه کم آب هم بریزی روش بعد 2 روز هم آفتاب بخوره حالا بوی این یه چیزی تو مایه های اونی میشه که من دیشب حس کردم دو سه تا از اینترن ها و پرستارا حالشون بد شد دچار شکوفه زدگی شدن..حالا همه گیر دادن به سرویس محترم جراحی که ببرین اینو عملش کنین.خلاصه رفتیم اتاق عمل مشترک با اورولوژی و جالب اینکه دستگاه ادراری شازده رو یه خانوم دکتر جراحی کرد ..خیلی هم کار درست بود ..دمش گرم....

محتاج یه کم خواب...

دیروز کشیک بودم از صبح تا 5 بعد از ظهر خلوت بود و فقط یه مریض افغانی با انسداد داشتیم که اونم پارشیل بود بعد یه دفعه شلوغ شد.تا سه صبح بیدار بودم رفتم یه کم بخوابم که یه مریض چاقو خورده اومد و قبل از ویزیت جراحی دوستان طب اورژانسی رفتن براش chest tube بزارن که مریض دچار هموتوراکس مسیو بود وبلافاصله مریض رفت تو شوک که روپوش ما هم از فیض خون های مریض بی نسیب نموند خلاصه سال 2 و 4 اومدن ورفتیم اورژانسی اتاق عمل من داشتم از خستگی میمردم ..بعد از این هم که تموم شد مجبور شدم برم سر عمل آپاندیسیت که دیگه این خیلی نا جور بود خلاصه بعد از عمل ها من مجبور شدم همراه مریض چاقو خورده که تراکوتومی شده بود برم حالا فکرشو بکنین 1 ساعت معطل بیمار بر شدیم تا اومد  تو این فاصله رفتم یه صبحونه ای تو اتاق عمل زدم و یه خانوم نرس هم که  فامیلش مثل من بود لطف کرد ولیوانشو داد یه چایی داغ زدیم که خیلی حال داد خلاصه حالا بیمار بر اومده رفتیم تو آسانسور کار نمی کنه دوباره زنگ زدن مسئول تاسیسات بیاد دوباره معطل شدیم.اینم بگم که هر جا همراه این مریض چاقو خورده می رفتم یه سرباز دنبالمون میومد می گفت این همراش مواد بوده.الانم دارم از خستگی میمیرم..
چند دقیقه پیش پسر عمه اومده بود ملاقات ..تازه رفته

اولین cv line

امروز آقای دکتر( س) در سومین کشیکمون یه cv line گذاشت و به نوعی اولین cv line آموزش من بود مریض تو E3 بستری بود تخت 20 و خانومی بود بسیار مسن و اصلا حال و روز خوبی نداشت چون مریض نمی تونست position مناسبی داشته باشه از subclavian نتونست بگیره و دکتر از شریان فمورال رگ گرفت خیلی حرفه ای و تمیز