روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

یه جمعه خوب

صبح با بروبچ رفتیم بام تهران تا ایستگاه 2 هم بیشتر نرفتیم همینشم کلی غر زدن بعدش رفتیم این سیمولاتور 5 بعدی همون دم در پشت بوم خیلی حال داد یکی از دوستام که از زنش بیشتر جیغ زد بعدش می خواستیم از بانجی بپریم که کلا تعطیل بود نامردا بلیطشو کردن 40 تومن بعدش رفتیم به شکمی رسیدیم بعد این دوستمون گیر داد بریم خونه مادر من تنهاست . خلاصه رفتیم اولش همه نمیایمو خجالت میکشیدن و بعد کار رسید به صندلی بازی یعنی شما یه چند تا خرس گنده رو در نظر بگیرین که دور 8 تا صندلی میچرخن بعدش که آهنگ قطع میشه میپرن رو صندلی ..بیچاره مادر این دوستمون اولش چشاش زده بود بیرون بعدش کلی گله کرد که چرا میخواین برین و شما خیلی باحالین ....اینم از امروز

بدبیاری

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

مشکل حاد همراه مریض

قرار بود بریم واسه مریض شالدون بزاریم که رضایت نداد و یه اتفاق باحالی که افتاد این بود که یه همراه مریض داشت در به در دنبال پرستارا میگشت من دلم به حالش سوخت دیدم داره بد جوری تقلا میکنه گفتم کمکش کنم شاید مریضش بد حال شده . صداش کردم گفتم خانم چی شده .مشکلی دارین بگین من شاید بتونم کمک کنم .برگشته میگه من غذای بیمارستان رو نمی تونم بخورم از خونه غذا آوردم یه چیزی بدین من غذامو گرم کنم .سرد باشه از گلوم پایین نمیره ..
خیلی خودمو نیگر داشتم نخندم

۲ عدد cv line

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

ازم تعریف کردن.اونم کی؟

آخرای شب به عزیزی زنگ زدم که مشکلم رو بهش بگم راهنماییم کنه گوشی رو برنداشت رفتم بخوابم که خودش زنگ زد . اولش که کلی از دست جراحیم تعریف کرد اگه واسه دلخوشیم هم گفت نمیدونم کلی خرکیف شدم فکر کن نفراول بورد جراحی برگرده به یه جوجه مثل من بگه موقع عمل دستتو دیدم . مثل تو رو کم دیدم . حتما جراح خوبی میشی.یعنی قند تو دلم آب میشد . خلاصه گفتم چه نقشه ای کشیدم .از دستم شاکی شد گفت اصلا بهش فکر هم نکن . سعی کن تحملش کنی...ما هم گفتیم به روی چشم

1 سال گذشت

چقدر زد میگذره انگار همین دیروز بود که من تازه اومده بودم بیمارستان روز 3 مهر شروع کردم  اولین روزی هم بود که کشیک وایسادم تو این پست نوشتمش...1 سال پیش

سور دادم

به مناسبت این چند تا عمل آخری امشب شامی به دوستان دادیم . مجلس شامل جناب سرهنگ من و ممل و سال یکمون بود به اضافه خانم دکتر امیری (که یه زخم معده پرفوره رو به ما داد عمل کردیم ) خلاصه پیاده شدیم آقا حسابی ...

یه کیسه صفرای دیگه زدیم

امروز آقای ممل ما مریض احوال بود و نیومد و ما بسی متاثر و متاسف شدیم از یه طرف ۳ تا عمل داشتیم یکیش که کنسر پیشرفته درومد و بدون هیچ اقدام خاصی شکم رو بستیم بعدش یه کیسه صفرا داشتیم که چون مریض توان مالی نداشت نتونستیم لاپاروسکوپی عملش کنیم (البته ما قند در دلمان آب شد ) و باز عمل شد و ما هم بالاخره پشت فرمون نشستیم و برای دو روز متوالی کیسه صفرا عمل کردم (بسی حال داد من بودم و سرهنگ استاد از فرنگ برگشته هم اصلا سر عمل نیومد ) بعد اونم یه هموروئید داشتیم که استاد که اومد اونم داد به من و خودش گفت امروز رفیقت نیومده روز روز توئه ) خلاصه بسیار روز قشنگی بود

کیسه صفرا عمل کردم

امروز روز بسیار زیبایی بود ازون جهت که بنده یه کیسه صفرا رو تقریبا خودم عمل کردم . و استاد و سرهنگ به من exposure میدادن . عمل هم زیاد طول نکشید خیلی را دستش خوب بود مثل هلو . ازون ور هم استاد جوونه هی تیکه مینداخت میگفت خیلی واسه لاپاروسکوپی خوب بود حیف که پول نداشت . حروم شد

اولین بار Right hemi colectomy

اون پسر بیچاره پست قبل که متاسفانه زنده نموند بعدش مریض انسدادی رو گرفتیم که یه کانسر پیشرفته بود و من برای اولین بار به کمک سرهنگ Right hemi colectomy  کردم بسی حال داد خلاصه اونم ما رو تا 2 صبح بیدار نگرمون داشت بعدشم رفتیم لالا امروزم که کشیکم و خدا به خیر کنه